مقالات
صفحه اصلی   /   مقالات   /   رِوایَت و دِرایَت و کِتابَتِ شیخِ کَفْعَمی (ره) در دستنوشتی از صَحیفۀ شَریفۀ سَجّادیّه (ع)
رِوایَت و دِرایَت و کِتابَتِ شیخِ کَفْعَمی (ره) در دستنوشتی از صَحیفۀ شَریفۀ سَجّادیّه (ع)
رِوایَت و دِرایَت و کِتابَتِ شیخِ کَفْعَمی (ره)  در دستنوشتی از صَحیفۀ شَریفۀ سَجّادیّه (ع)
۞ الصَّحیفَة السَّجّادیَّة الکامِلَة ( للإِمام زَیْنِ العابِدین عَلیِّ بنِ الحُسَیْن ـ عَلَیْهِمَا السَّلام ـ ) / نسخه برگردانِ دَستخَطِّ إِبراهیم بنِ عَلیِّ کَفْعَمی مُوَرَّخِ 867 هجریِ قَمَری ( از مجموعۀ سَیِّد جلال‌‌الدّینِ یونُسی )، با مقدّمۀ سَیِّد محمَّدحُسَینِ حَکیم، چ: 1، قُم : بُنیادِ محقِّقِ طَباطَبائی ـ و ـ تهران : سازمانِ أَسناد و کتابخانۀ ملّیِ جُمهوریِ إِسلامیِ ایران، 1394 هـ . ش .؛ شمارگان: 800 نُسخه.

شیخ تَقی الدّین إِبراهیم بنِ عَلیِّ کَفْعَمی ـ رِضوانُ اللهِ تَعالیٰ عَلَیه ـ، از عُلَمایِ بنامِ شیعَۀ إِمامیَّه ـ أَعلَی اللهُ کَلِمَتَهُم ـ که در سَدۀ نهمِ هجری می زیسته است1
بِحَمد اللهِ تَعالیٰ در همین کتابِ مُستطاب که طَیِّ قَلَم اندازِ حاضِر از آن سخن خواهیم گفت، سَنَدی مُعَرّفی شُده است ( نگر : ص 163 و 164 ) که عَلَی الظّاهِر زُدایندۀ إِبهام و تردید از تاریخِ ولادت و وَفاتِ جَنابِ شیخ تَقی الدّین إِبراهیم بنِ عَلیِّ کَفْعَمی ـ طَیَّبَ اللهُ ثَراه و جَعَلَ الجَنَّةَ مَثواه ـ است، و مُسَلَّم می دارَد که ولادتِ آن فَقید، به سالِ «823»، و درگذشتِ او، به سالِ «905» هـ . ق . بوده است.
، در جامعَۀ شیعَه، نزدِ عُمومِ أَهلِ دیانت به "نامْ" شناخته است؛ و این، به برکتِ نَقلهایِ فراوانِ جَنابِ حاج شیخ عبّاسِ مُحَدِّثِ قُمی ـ قَدَّسَ اللهُ رُوحَهُ العَزیز ـ است که در کتابِ شریفِ مَفاتیح الجِنان، بارها و بارها، از مؤلَّفاتِ عِبادی و نیایشیِ جَنابِ شیخِ کَفْعَمی نقلِ قول فرموده و نامِ آن بزرگوار را از برایِ عُمومِ مؤمنان و مُستَفیدانِ مَفاتیح الجِنان آشنا گردانیده است. لیک افسوس و هزار افسوس که تودۀ شیعیانِ فَرهَنْگمَند و کتابْخوان از شیخِ جَلیل القَدرِ کَفْعَمی بیش از همین "نام"، نشانی نمی شناسَند؛ و اگر جَسارت نَباشَد، کثیری از دانش آموختگانِ عُلومِ دینی و حتّیٰ برخی از کسانی که سالها به تحصیل در مَدارِسِ سُنَّتی پرداخته اند و به زیِّ دَستاربَندان نیز درآمده و ـ بر حسبِ اصطلاحِ شایع ـ در زُمرۀ «أَهلِ عِلم» به شُمار می آیَند 2
این که اِنسِلاک در سِلکِ «أَهلِ عِلم» را از تَزَیّی به زیِّ دَستاربَندان مُؤَخَّر داشتم، البتّه شایَد برایِ ناآشنایان به معنایِ اصطلاحیِ «أَهلِ عِلم» قَدری شگفت باشَد؛ لیک أَهلِ اِصطِلاح می دانند که در مُراعاتِ این تقدیم و تأخیر خطائی نکرده ام و اصطلاحِ «أَهلِ عِلم» در این کاربُردِ آن معمولًا به خُصوصِ دانش‌‌آموختگانِ مُتَزَیّی به زیِّ دَستاربَندان إِطلاق می گردد؛ نه هر دانش‌‌آموخته، حتّیٰ اگر دانش‌‌آموختۀ عُلومِ دینی باشَد؛ و البتّه «لا مُشاحَّةَ فِی الاِصطِلاح»! بَل به قولِ مولویِ بَلخی: هِندیان را اِصطِلاحِ هِند مَدح / سِندیان را اصطِلاحِ سِند مَدح!!
خداوند خُرَّم و خندان بداراد آقایِ سَیِّد کمالِ میرخَلَف را که گویا به نقل از مرحومِ اُستاد محمودِ شاهرُخی نقل می کرد که :
نزدِ یکی از عُلَما، مَبلَغی از أَوصاف و مَناقِبِ دانِشوَرِ بسیاردان و مُجاهِدِ عالیٖ‌‌مَقام، جَنابِ اُستاد «محمَّدرضا حکیمی» ـ دامتْ بَرَکاتُه ـ، سخن گفتم و سَوابقِ درخشانِ مُشارٌإِلَیه را در حوزۀ عِلمیّۀ خُراسان ـ شَیَّد اللهُ أَرکانَها ـ برشمردم و از آثارِ قَلَمی و مَآثِرِ عِلمی و دینیِ اُستاد وَصفها کردم. مُخاطَبِ محترم، در پایان، و پس از استماعِ این تفاصیل، فرمود : « ایشان أَهلِ عِلم هم هستند ؟»؛ و من ـ که با مُفٰادِ این اصطلاح آشنا بودم ـ گفتم: «خیر، [ ایشان محقِّق و نویسَنده و مُتَفَکِّر و رایْمَند و صاحبنَظَر در چند حوزۀ علمی و فرهنگی هستند، ولی ] أَهلِ عِلم نیستند»!
و همه می دانند که آن مرحوم راست گفته بود!!! چه «علّامه» یِ حَکیمی ـ حَفِظَهُ الله و رَعاه ـ، بر حَسَبِ آن اِصطِلاح، «أَهلِ عِلم» نیست!!
، جُز نامِ یکی دو کتابِ عِبادی و نیایشیِ جَنابِ شیخِ کَفْعَمی را نشنیده و از پایگاهِ بُلَندِ شیخِ کَفْعَمی در نقل و تدوین و تحقیقِ مَواریثِ إِسلامی و از پهنا و ژرفایِ خدماتِ فرهنگی و دینیِ این مَردِ بُزُرگ هیچ آگاهیِ روشنی ندارند.
باز افسوس و هزار افسوس که چُنین مَجهول‌‌القَدرْماندگان و قَدرْنادیدگان در میانِ بزرگان و "ذَوی الحُقوق" بسیارند 3
البتّه اُمیدوارم این تَذکارِ مُخلِص، مصداقِ ترانه آموزانیدن به جماعتِ سِرکه نوشانِ حِرفه ای! نباشَد، و باعث نشَود تا مثلًا فردا روزی فُلان مَبلَغ از پولِ بی زبانِ نفت در کُنگرۀ بزرگداشتی به نامِ شیخِ کَفْعَمی، و به اسمِ «کارِ فرهنگی»، هَدَر گردد، و بدین عنوان، أَسبابِ سور و سَفَرِ مَخادیمی که دانم و دانی! فراهم شود، و چیزی از این «خوانِ یَغما» نیز ـ عَلَی الرَّسمِ فی أَمثالها! ـ نصیبِ فرهنگ و فرهنگیانِ راستین نگردد!
کور که نیستیم! ... دیده اید و دیده ایم که غالِبِ این مجالِسِ تَرحیم!!! که ـ زیرِ نامِ «کُنگره» و «سمینار» ( و إِن شِئتَ، قُلْ : «سمی‌نهار»! ) و «همایش» ( از : «هم آمدن» ؟!!! ) و «گردِهمآئی» ( ؟! ) و ... ـ از برایِ مَعشَرِ ماضین، مُنعَقِد می شود، مصداقِ بیتِ منقول از مرحومِ قائم مَقام است که گفته بود:
مَعشوقه به نامِ من و کامِ دِگَران است
چون غُرّۀ شَوّال که عیٖدِ رَمَضان است !
؛ و شیخِ کَفْعَمی، تنها یکی است از آن بسیار.
از جَنابِ شیخِ کَفْعَمی یادگارهایِ فرهنگی و عِلمیِ کِرامَندی بر جای مانده است؛ که یکی، از آنها، دستنوشتی است از صحیفَۀ سَجّادیّه ـ ع ـ مُوَرَّخِ 867 هجریِ قَمَری که اینَک در مجموعۀ مَخطوطاتِ آقایِ سَیِّد جلال‌‌الدّینِ یونُسی ( باشَندۀ قُم ) نگاهداری می شود ؛ و یادداشتِ حاضِر، به بهانۀ اِنتِشارِ نسخه‌‌برگردانِ بسیار نَفیس و دِل انگیزِ آن ـ که با طَبع و تَجلیدی سَزامَند از سویِ بُنیادِ محقِّقِ طَباطَبائی ( در قُم ) و سازمانِ أَسناد و کتابخانۀ مِلّیِ جُمهوریِ إِسلامیِ ایران ( در تهران ) چاپ و پخش گردیده است ـ، سِمَتِ تَحریر می یابَد.
نسخه‌‌برگردانِ یادشُده، با عنوانِ « الصَّحیفَة السَّجّادیَّة الکامِلَة ( للإِمام زَینِ العابِدین عَلیِّ بنِ الحُسَین ـ عَلَیهِمَا السَّلام ـ ) / دستخطِّ إِبراهیم بنِ علیِّ کَفْعَمی مُوَرَّخِ 867 هجریِ قَمَری » با مقدّمۀ پِژوهِشیانۀ مَشروح و مَبسوطی به قَلَمِ نُسخه پِژوهِ جوان و اُمیدآفرین، آقایِ سَیِّد محمَّدحُسَینِ حَکیم، اِنتشار یافته است؛ و در واقع، بَینَ الدَّفَّتَین، بر دو کتاب اِشتمال دارد:
نخست، همین مقدّمۀ مَشروح و مَبسوط که زینْ پَس بی شُبهه یکی از منابعِ شایانِ رُجوع و بهره جوئی از برایِ همۀ کسانی خواهد بود که بخواهند کاری جِدّی و جاندار دربارۀ صحیفَۀ سَجّادیّه ـ ع ـ به سامان رَسانند.
خوض در سرگذشتِ مامْنامه‌‌هایِ فرهنگ‌‌آفرینِ إِسلامی در درازنایِ عُمرِ تمدّنِ مسلمانان و کاوِش در گوشه گوشۀ گنجینه هایِ بیشُمارِ حکایتگرِ این سرگذشت ، در گروِ بَذلِ جهد و وقت و التزام به صبر و عزمی است که در پِژوهشیانِ روزگارِ ما، نادِر به هَم می رَسَد؛ و آقایِ سَیِّد محمَّدحُسَینِ حَکیم ـ وَفَّقَهُ اللهُ تَعَالَیٰ لِمَراضِیه و جَعَلَ یَومَهُ خَیرًا مِن ماضِیه ـ، بایَد به خود ببالَد و از این بختِ نیک و روزگارِ دَمْساز که در کارِ پِژوهیدنِ دستنوشتهایِ صَحیفَه یِ شَریفَه و نگارشهایِ پیرامونیِ آن، روزیِ او گردیده است، خداوندِ سُبحان را سپاسها بگْزارَد.
از برایِ وُقوف بر فراخنایِ تَتَبُّع و سَعَۀ قَلَمروِ کُنجکاویهایِ آقایِ حَکیم، تنها نگاهی به فهرستِ دراز و فراگیرِ منابعی که موردی اِستفادۀ نامبُرده بوده است، بَسَنده است؛ و به قولِ حکیم نِظامیِ گنجه ای ـ عَلَیهِ الرَّحمَه ـ «آن کَس که ز شَهرِ آشنائی است / دانَد که متاعِ ما4
بخوانید : «او» !
کُجائیست».
وأَمّا کتابِ دُوُم، همانا تصویرِ ( / نسخه‌‌برگردان / چاپِ عَکسیِ ) روشن و خوانا و رنگیِ متنِ شریفِ دستنوشتِ صحیفَۀ سَجّادیّه ـ ع ـ مُوَرَّخِ 867 هجریِ قَمَری است که جَنابِ إِبراهیم بنِ علیِّ کَفْعَمی کتابت فرموده است؛ و به تَعبیرِ موجَز و کوتاه و چابُک و دِلخواهِ مرحومِ مُفتی محمَّد عَبّاسِ شوشتَری ـ طَیَّبَ اللهُ ثَراه ـ ( در یادداشتی که بر أوراقِ آغازینِ این دستنوشت قَلَمی فرموده ) :

... سِرٌّ خَفیٌّ لَو أَرَدْتَ بَیَانَهُ
فَصَحیفَةٌ خُطَّتْ بخَطِّ الکَفعَمی
( ص «ند» ).

دستنوشتِ حاضر، تنها دستنوشتِ صَحیفه یِ شَریفه نیست که مرحومِ شیخ تَقی الدّین إِبراهیم کَفْعَمی به شَرَفِ کتابتِ آن نائل گردیده است. دستنوشتِ دیگری از صَحیفه که آن را نیز شیخِ کَفْعَمی کتابت کرده است ( مُوَرَّخِ 856 هـ . ق . )، در نجفِ أَشرف موجود است . این دستنوشت که حواشیِ توضیحیِ فراوان دارد ، دریغ که به افتادگیهایِ مُعْتَنابِه دچار آمده است و کامل نیست ( نگر : صص 127 ـ 130) . نُسخۀ دیگری از صَحیفه هم به قَلَمِ شیخِ کَفْعَمی در البَلَد الأَمینِ او مندَرِج گردیده است ( نگر : صص 130 ـ 132)5
به شَرحی که سالها پیش، زیرِ عنوانِ «تحریفِ البَلَد الأَمین» در مجلّۀ گزارشِ میراث ( دورۀ 2، س 2، ش 19 و 20 ، ص 18 )، نوشته ام، در بَعضِ چاپهایِ اِمروزینِ البَلَد الأَمین، صَحیفَه یِ شَریفَه را از آن کتابِ گرامی حذف کرده اند!
.
هریک از این نُسَخِ سه گانه، نه تنها نمودارِ کِتابت، که آینۀ رِوایَت و دِرایَتِ مرحومِ شیخ تَقی الدّین إِبراهیم بنِ عَلیِّ کَفْعَمی ـ طابَ ثَراه ـ نیز هست. شیخِ کَفْعَمی در سامانْدِهیِ این نُسخه ها، نه یک رونویسگَرِ ساده، که ـ با توجُّه به دانِشِ أَدَبی و بِضاعتِ لُغَوی و پایگاهِ مُحَدِّثانه اش ـ، مُحَشّٖی و شارِحِ متن و مُصَحِّحِ نَص نیز بوده است ( نگر : صص 132 ـ 136)؛ و آقایِ حَکیم، کَفْعَمی را " أَوّلین کسی " دانسته اند " که کوششهایی برایِ تصحیحِ صحیفۀ سجّادیّه به گونۀ انتقادی انجام داد"ه است ( نگر : ص 133 و 134 ).
به هَر رویْ، کوششهایِ صَحیفه پِژوهانۀ شیخِ کَفْعَمی، و از جُمله، ضبطِ نُسخۀ او، از روزگارِ صَفَویان به این سو، موردِ توجُّه و عِنایَتِ عُلَمایِ بزرگوارِ إِمامیّه ـ قَدَّسَ اللهُ أَسرارَهُم ـ بوده است، و اینجا و آنجا از آن یاد و بدان اِستِناد کرده اند ( نگر : صص 136 ـ 140).
همین دستنوشتِ مُوَرَّخِ 867 هـ . ق . که امروزِ تصویرِ مُبارَکش روشنیٖ بخشِ دِل و دیدۀ ماست، و در مجموع، شاملِ 58 دُعاست، و نسبت به رِوایَتِ مشهورِ مُتَداوَل، چهار دُعا افزون دارد ( سَنج : صص 141ـ 143 )، از پیش از 1130 هـ . ق . در هندوستان بوده است و از بعضِ عُلَمایِ نامیِ شیعیِ هند، یادداشتهائی دارد. از همین یادداشتها و دیگر أَسناد و شَواهِدِ موجود برمی آیَد که دستنوشتِ حاضِر بسیار موردِ توجُّهِ عالمانِ هندوستان بوده و بَعضِ نُسخه هایِ صَحیفه یِ شَریفه که در آن بِلاد کتابت گردیده ، با اِستفادۀ بلا واسِطَه یا مَعَ الواسِطَه از همین دستنوشت، موردِ مُقابله و تصحیح قرار گرفته است ( نگر : صص 146ـ 157 ).
دربارۀ ویژگیهایِ نُسخه شناختیِ این دستنوشت و حواشی و یادداشتهایِ آن، آقایِ حَکیم در نوشتارِ خود بشَرح سخن گفته اند.
سوایِ صَحیفه یِ شریفه، یادگارهایِ دیگری از رونویسگریهایِ شیخِ کَفْعَمی بدَست است؛ و آقایِ حَکیم حوصَله‌‌مَندانه دربارۀ ویژگیهایِ دیگر نُسَخِ کتابتْ‌‌شُده بر دستِ آن بزرگ هم گفت و گو کرده اند ( صص 124 ـ 126 ).
چه نیکوست این شیوۀ تدقیق و تأمُّل در دستنوشتهایِ برجایْ‌‌مانده از عالِمانِ بزرگ، موردِ تقلید قرار گیرد و مَخطوطاتِ عالِمْ‌‌نویسِ پُرشماری که در کتابخانه ها پراگَنده است، به همین ترتیب، محلِّ مُداقَّه واقع شود، تا بصیرتِ ما در بهره وَری از دستنوشتهایِ کهن فزونی گیرد، و آئینها و شیوه هایِ نسخه‌‌نویسی و کتابْ‌‌پردازیِ گذشتگان هم معلومْ تَرمان گردد.
در خُصوصِ این دستنوشت ـ و أَقرانِ آن ـ، شایَد آنچه از پسِ این همه، درخورِ کاوِش و تأمُّلِ بیشتر باشَد، بحثِ محتوائی و اِنتِقادی در ضَبطِ نصِّ صَحیفَه یِ راویِ رونویسگَر ( در این مورد : شیخِ کَفْعَمی ) و حواشیِ آن است؛ که خود مَجال و مَقالی عَلیٰ حِدَه طَلَب می کند. فراخنایِ دامنۀ اینگونه بَحثها و ناپدیدْکرانگی شان، آنگاه هویداتر می شود که همین «سیرِ تاریخیِ صحیفه پژوهی تا سدۀ 12 هـ » را که در ضمنِ نوشتارِ آقایِ حَکیم ( صص 17 ـ 85 ) گزارش گردیده است، از نَظَر بگذرانیم، و از این همه پویائیِ تَحسینْ بَرانگیز و نَشاطِ عالِمانه در اِستِکْتاب و نَشر و تحقیقِ صَحیفَه یِ شَریفه که عالِمانِ گوناگون به عرصۀ ظُهور رسانیده اند ـ و حتّیٰ برخی چون شیخ سُلَیْمان بنِ عبداللهِ بَحرانی ( 1075 ـ 1121 هـ . ق . ) به طورِ رسمی به «تدریسِ» صَحیفَه یِ شَریفه مُفتَخِر و کامیاب بوده اند ( نگر : ص 37 ، هامِش) ـ به إِعجاب آئیم و بدانیم در سخنْ-گفتن از فراز و فُرودِ کارِ أَمثالِ کَفْعَمی و عِیارسَنجیِ آن، چه منابعِ پُرشمار و دستنوشتهایِ بسیار و قیل و قال هایِ بی اندازه ای را بایَد مَلحوظ داشت، و متنْ شناسیِ صَحیفه چه کارنامۀ پُربرگ و باری در پَس، و به همین تناسُب، چه راهِ دُشواری در پیش دارد.
خداوندِ مُتعال، آقایِ سَیِّد محمَّدحُسَینِ حَکیم را پاداشِ نیک دِهاد که با چُنین گُزارشی یادِ سَلَفِ صالح و مُجاهَدَتهایِ فرهنگیِ ایشان را که نمونه ای از آن، همین دستنوشتِ مُصَحَّحِ مُحَشّایِ کتابتْ‌‌کردۀ شیخِ کَفْعَمی است، زنده کرده، و از این راه، بر ذِمَّتِ أَمثالِ این کمینْ خادمِ کتاب و سُنَّت ـ عَفَا اللهُ عَنه ! ـ که غاشیۀ دوستداریِ صالحان را اُمیدوارانه بر دوش می کَشَد، حقّی بزرگ یافته اند!
رَجامَندم خوانندۀ محترم مراتبِ قَدردانیِ مرا از زحمتی که آقایِ حَکیم کشیده اند، حَمل بر تَعارُفاتِ مرسوم یا مُبالَغاتِ معمول نفرمایَد؛ که : أَوَّلًا، مرا با مُشارٌإِلیه خُصوصیَّتی نیست تا چُنان «بارنامه کردن» ها از آن زایَد!! ( و حتّیٰ بروشنی به یاد نمی آورَم سَعادتِ دیدارِ ایشان را در هیچیک از مَجالسِ عِلمیِ نه چندان پُرشماری که این مُنزَوی را بدانها بار بوده است، یافته باشم )؛ ثانیًا، چُنان نیست که همه جا و در همه چیز نیز با ایشان هَمْرای و هَمْداستان باشم؛ بلکه :
در نوشتارِ پِژوهشیانۀ آقایِ حَکیم، به تناسُبِ گوناگونی و دامنه‌‌وَریِ مَباحِث، نِکاتِ باریک و درنگ انگیز و نیز فِقره هائی گفت‌‌و‌‌گوخیز که شایانِ تَدقیق و تَحقیق و فَحص و تَنقیب و تَفتیشِ بیشتر باشَد هم البتّه به چشم می خورَد؛ چُنان که نویسَندۀ محترم، خود، اینجا و آنجا بتَصریح گفته اند که در این باره و در آن باب، جایِ بَررَسی و مُداقّۀ افزونْ‌‌تر هست.
راقِمِ این سَطرها نیز در پاره ای از این مواردِ تأمُّلْ‌‌خواه با فاضِلِ یادشُده، اِختِلافِ نَظَر یا أَحیانًا اِختِلافِ سَلیقه دارَد که البتّه نابَیوسیده نیست.
نمونه وار، گُفتنی است:
آقایِ حَکیم، در بحث از راویِ شَهیر و مُحَدِّثِ پُرکارِ سَدۀ چهارمِ هجری، أَبوالمُفَضَّل محمَّد بنِ عبدالله بنِ مطّلبِ شَیبانی ( 297 ـ 387 هـ . ق . )، و نسبتِ «تَخلیط» که به وی داده شُده است، و آنگاه، نَقشِ او در رِوایَتِ صَحیفَه یِ شَریفَه، از جُمله بصَراحت نوشته اند:
« به نظرِ من یکی از دلائِلِ اختِلاف در رِوایات و متنِ صحیفۀ سجّادیّه ، همین شخص است که در سالهایِ آخرِ عمر با پراکندگیِ حواس و خلط بینِ عبارات، دعاها را برایِ راویانِ بعدی حدیث کرده بود.» ( ص 22، هامِش ).
پنداری که آقایِ حَکیم، در اِستِنباط از واژۀ «تَخلیط»، در این مقام، به راهی رفته اند و از این اصطِلاح معنائی برداشت کرده اند که ـ به گمانِ من ـ صَواب نباشَد.
یکی، از مدلولهایِ واژۀ «تَخلیط»، هَذَیانْگوئی و ژاژْخائی و پریشانْ‌‌بافی است. واژۀ «تَخلیط»، بدین معنیٰ در متنهایِ قدیمِ پارسی نیز راه یافته و به کار رفته است؛ آنسان که مولویِ بَلخی در مَثنَویِ مَعنَوی گفته:

ذَرّه ای از عقل و هوش ار با مَنَست
این چه سودا و پَریشان‌‌گُفتن است؟!
چونکه مغزِ من ز عَقْل و هُش تهیست
پس گناهِ من درین تَخلیط چیست؟!6
مَثنویِ مَعنوی، مولانا جَلال الدّین محمّدِ بَلخی، آخِرین تصحیحِ رینولد . ا . نیکلسون ، تَرجَمه و تَحقیق : حَسَنِ لاهوتی ، چ : 1، تهران : نَشرِ قَطره، 1383 هـ . ش ، 3 / 1025 ؛ د : 5، ب : 1908 و 1909 .
و :

... باز گُفتی دور از آن خو و خِصال
اینچُنین تَخلیط، ژاژ ست و خَیال
از اَیاز این خود مُحالست و بَعید
کو یکی دَریاست قَعرش ناپَدید ... 7
همان، 3 / 1024 ؛ د : 5، ب : 1878 و 1879 .

أَمّا این «تَخلیط» که أَبوالمُفَضَّلِ شَیبانی یِ راوی و مُحَدِّث را بدان منسوب داشته اند، یعنی چه ؟ ... این چه نوع از هَذَیانْگوئی و ژاژْخائی و پریشانْ‌‌بافی و ... است ؟ ... آیا اختلالِ حواسّ است، یا انحراف از قولِ حق، یا درآمیختنِ أَقوالِ حقّ و باطِل، یا ... ؟
شیخِ جَلیلِ دیرینه روز و رِجالیِ بلندپایه، شیخ أبوالعبّاس أحمد بنِ علیِّ نَجاشی (372 - 450 هـ . ق . ) ـ أَعْلَی اللهُ مَقامَهُ الشَّرِیف ـ، در کتابِ گران‌‌ارزِ فِهرست أَسماءِ مُصَنِّفِی الشِّيعَة، معروف به : رجال النَّجاشی ، أَبوالمُفَضَّلِ شَیْبانی را اینگونه شناسانیده است:
« محمَّد بن عبدالله بن محمَّد بن عبيدالله بن البُهْلُول بن هَمَّام بن المطّلب بن هَمَّام بن بَحْر بن مَطَر بن مُرّة الصّغرَى بن هَمَّام بن مُرَّة بن ذُهْل بن شَيْبان، أَبوالمُفَضَّل .
كان سافَرَ في طَلَبِ الحَديثِ عُمره ، أَصلُه كوفیٌّ ، وَ كَانَ فی أَوَّلِ أَمْرِهِ ثَبتًا ثُمَّ خَلَّطَ ، وَ رَأَيتُ جُلَّ أَصحَابِنَا يَغْمِزُونَهُ وَ يُضَعِّفُونَهُ .
له كتبٌ كثيرةٌ ، منها : كتاب شَرَفُ التُّربَة ، كتاب مَزار أَميرِالمؤمنين ـ عَلَيْهِ السَّلام ـ ، كتاب مَزار الحُسَينِ ـ عَلَيْهِ السَّلام ـ ، كتاب فَضائِل العبّاس بنِ عبدالمطَّلِب ، كتاب الدُّعاء ، كتاب مَنْ رَوَىٰ حديثَ غديرِ خُمّ ، كتاب رسالة فی التَّقيَّة و الإِذاعَة ، كتاب مَنْ رَوَىٰ عَن زَيد بن علیِّ بن الحُسَين ، كتاب فَضائِل زَيد [ـ عَلَيْهِ السَّلام ـ] ، كتاب الشَّافی فی عُلومِ الزَّيديَّة ، كتاب أَخبار أَبی حَنيفة ، كتاب القلم .
رَأَيْتُ هٰذَا الشَّيْخَ وَ سَمِعْتُ مِنْهُ كَثِيرًا ، ثُمَّ تَوَقَّفْتُ عَنِ الرِّوَايَةِ عَنْهُ إِلَّا بِوَاسِطَةٍ بَيْنِی وَ بَيْنَهُ .»8
فِهرست أَسماءِ مُصَنِّفِی الشِّيعَة المشتهر بـ : رجال النَّجاشی، أبوالعبّاس أحمد بن علیّ بن أحمد بن العبّاس النّجاشی الأسدیّ الكوفیّ، تحقيق : السَّيِّد موسَى الشُّبَيریّ الزَّنجانیّ، قُم : مؤسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ( التَّابعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسينَ بقُم المشرَّفة )، ط : 5، 1416 هـ . ق .، ص 396 ، ش 1059.
.
در این معرّفیِ کوتاه، چند عبارتِ بسیار تأمُّلْ‌‌بَرانگیزِ قابِلِ گُفت‌‌و‌‌گو هست که بَحث در آنها ثَمَراتِ مُهِمّی در عِلمِ رِجال دارَد:
یکی، همین عبارتِ أَخیر که شیخِ نجاشی ـ طابَ ثَراه ـ می فرمایَد : « رَأَيْتُ هٰذَا الشَّيْخَ وَ سَمِعْتُ مِنْهُ كَثِيرًا ، ثُمَّ تَوَقَّفْتُ عَنِ الرِّوَايَةِ عَنْهُ إِلَّا بِوَاسِطَةٍ بَيْنِی وَ بَيْنَهُ »؛ که مَعرَکَۀ آراءِ رِجالیان است، و چیستیِ مَقصودِ جَنابِ شیخِ نَجاشی از این التزام به "واسِطه" در رِوایَت، سَده هاست که نَظَر و تَوَجُّه و تأَمُّلِ شماری از رایْمَندان و باریکْ‌‌نگران را به خود مَعطوف داشته است.9
نمونه را:
جَنابِ شیخ أَبوعلیِّ حائِریِ مازندرانی ( فـ : 1216 ه ) ـ رِضوانُ اللهِ تعالیٰ عَلَیه ـ ، در مُنْتَهَی الْمَقال نوشته است:
« لا يَخفىٰ أنّ تَوَقُّفَ جش [ = النَّجاشی ] ـ رَحِمَهُ الله ـ عَن الرِّوايةِ عَنه إلَّا بِوَاسِطَةٍ، يُشيرُ إلىٰ عَدَمِ ضَعفِه عِندَه، وَ إلَّا فأیُّ مَدخَلٍ للوَاسِطَةِ ، بل الظَّاهِر أنّه مُجَرَّدُ تورّعٍ وَ احتياطٍ عن اتّهامِه بالرِّوايةِ عن المُتَّهَمينَ وَ إيقاعِه فيما أوقعوا ذٰلك وَ وُقوعِهم فيه كما وَقَعوا فيه ؛ فتَدَبَّر . ».
( مُنْتَهَى الْمَقال فی أَحوالِ الرِّجال، أبوعلیّ الحائریّ ، تَحقيق وَ نَشر : مؤسَّسَة آلِ البَيت - عَلَيهِمُ السَّلام - لإِحياءِ التُّراث ، قُم، 1416 هـ . ق. / 1374 هـ . ش. ، 6 / 100 ).
سَیِّدِ أَجَلِّ بَحْرالعُلوم (محمَّد مَهدىّ طَّباطَبائیّ / 1155 - 1212 هـ . ق . ) ـ نَوَّرَ اللهُ مَرقَدَه ـ، در کتابِ نفیسِ الفَوائِد الرِّجاليَّه اش ، دربارۀ این عبارتِ جَنابِ شیخِ نجاشی ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ العَزیز ـ، یک جا فرموده است:
« لعلَّ المرادَ استثناءُ ما تَرويهِ الواسِطةُ عَنه حالَ الاِستقامةِ وَ الثّبتِ ، أو الاِعتِمادَ عَلَى الواسِطةِ ، بِناءً عَلىٰ أنَّ عَدالتَه تمنعُ عن رِوايتِه عَنه ما ليسَ كذٰلك . وَ عَلَى التَّقديرَينِ، يُفهَمُ منه عَدالةُ الواسطةِ بينه وَ بين أَبی المُفَضَّل ، بل عَدالةُ الوسائطِ بينَه وَ بينَ غيرِه مِنَ الضُّعَفاءِ - مُطلقًا - . »
( رجال السَّيِّد بَحْرالعُلوم المعروف بـ : الفَوائِد الرِّجاليَّة ، السَّيِّد محمَّد المَهدىّ بَحْرالعُلوم الطَّباطَبائیّ، حَقَّقَه وعَلَّقَ عَلَيه: محمَّد صادق بَحْرالعُلوم ـ و ـ حُسَين بَحْرالعُلوم، ط: 1، طهران: مَكتَبَة الصَّادق ، 1363 هـ . ش . ، 2 / 95 )
و در جایِ دیگر فرموده است:
« وَ لعلَّ المُرادَ الاعتمادُ علىٰ رِوايةِ الواسِطةِ عنه فی حالِ التَّثَبُّت .
وَ يُستفادُ مِن كَلِماتِ هٰذا الشَّيخِ غايةُ التَّحَرُّز فی الرِّوايَةِ وَ التَّجَنُّبِ عَن الضُّعَفاءِ وَ المُتَّهَمينَ ، وَ يَظهَرُ مِن ذٰلكَ اعتمادُه علىٰ كلِّ مَن يروی مِن المَشايِخ وَ هٰذا أصلٌ نافعٌ فی التَّعويلِ علىٰ مَشايخِ النَّجاشی. »
( همان، 4 / 146 )
و باز، جایِ دیگر فرموده است:
« وَ لعلَّ المرادَ بالواسطة مَن رَوَىٰ عنه فی حالِ التَّثَبُّت ، وَ يحتملُ أَن يكونَ ذٰلك منه تقيَّةً مِن المُضَعِّفينَ له ، وَ الأوَّلُ أَقرَبُ ، واللهُ أَعلَمُ .»
( همان، 4 / 149 ).
مرحومِ حاج شیخ عبّاسِ مُحَدِّثِ قُمی ( 1294 ـ 1359 هـ . ق . ) ـ أَعلَی اللهُ مَقامَه ـ، در کتابِ اَرزَندۀ الکُنیٰ و الأَلقاب، نوشته است:
« قال صديقُنا صاحبُ الذَّريعَة : وَ لمَّا كانَ ولادةُ " جش " [ = النَّجاشی ] سَنَةَ 372 وَ كانَ عُمرُه يومَ وفاةِ أَبی المُفَضَّل خمس عشرة سَنَة، احتاطَ أَن يرویَ عَنه بلا واسطةٍ، بل كان يَروِی عنه بالواسطةِ كما صَرَّح به، فلا وَجهَ حِينَئِذٍ لدَعوَى أَنَّ توقُّفَ " جش " [ = النَّجاشی ] كانَ لغمزٍ فی أَبى المُفَضَّل ـ انتَهىٰ . »
( الكُنىٰ والأَلقاب، الشَّيخ عَبّاس القُمیّ، تقديم: محمَّد هادی الأَمينیّ ، ط : 5 ، طهران: مَکتَبَة الصَّدر، 1368 هـ . ش .، 1 / 161 ).
عَلّامۀ فَهّامۀ بیهَمال، آية الله حاج شیخ محمَّدتَقیِ شوشتری ـ طَیَّبَ اللهُ ثَراه ـ، در کتابِ مُدَقِّقانۀ بُلَندآوازه اش، قاموس الرِّجال، فرموده است:
« وَ مُراد النَّجاشی مِن قوله : " وَ سَمِعتُ منه كثيرًا ثمّ توقّفتُ عن الرِّوايةِ عنه إلّا بواسطةٍ بَينی وَ بَينه " أنّه أَدرَكَ عَصرَ تَخليطِه، فلم يَروِ عنه بلا واسطةٍ ، بل رَوَىٰ عَن مشائخ [ کذا فی المطبوع؛ و الصَّواب : " مَشایِخ " ـ بالیاء ـ ] أَدرَكوا عَصرَ ثبتِه ، فرَووا عنه فرَوَىٰ عنهم عنه .»
( قاموس الرِّجال، الشَّيخ محمّدتقی التُّستَری ، ط :1، تحقيق و نَشر : مُؤَسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ـ التّابِعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسينَ بقُمِ المُشَرَّفَة ـ، 1419 ه . ق .، ، 9 / 387).
فَقیهِ کثیرالبَرَکاتِ عصرِ ما، مرحومِ آیة اللهِ خوئی ـ رَفَعَ اللهُ دَرَجَتَه ـ، در کتابِ پُرفائِدَتِ مُعجَم رِجالِ الحَدیث، فرموده است :
« وَ لا شكَّ فی ظهورِ ذٰلك فی أنَّه لا يَروِی عَن ضعيفٍ بلا واسطةٍ فيُحكَم بوَثاقَةِ جميعِ مشايِخه . هٰذا وَ قد يُقال : إنَّه لا يظهرُ مِن كلامِه إِلَّا أنَّه لا يَروِی بلا واسطةٍ عَمَّن غمزَ فيه أصحابُنا أو ضَعَّفوه . وَ لا دَلالَةَ فيه علىٰ أَنَّه لا يَروِی عَمَّن لم يثبتْ ضعفُه وَ لا وَثاقَتُه ، إذا لا يمكنُ الحُكمُ بوَثاقَةِ جميعِ مشايِخه ؛ ولكنه لا يتمّ . فإنّ الظّاهر مِن قوله : " وَ رأيت جل أصحابنا ... " ، أن الرُّؤيَةَ أخذت طريقًا إلىٰ ثُبوتِ الضَّعف ، وَ معناه أنَّه لا يَروِی عن الضَّعيفِ بلا واسطةٍ ، فكُلُّ مَن روىٰ عنه فهو ليسَ بضَعيفٍ ، فَيكون ثِقَةً لا مَحالَة .
وَ بعِبارةٍ واضحةٍ إنَّه فرعَ عدم رِوايتِه عن شخصٍ برُؤيتِه أن شيوخَه يُضَعِّفونه . وَ معنىٰ ذٰلك أن عدمَ رِوايتِه عنه مترتِّبٌ علىٰ ضَعفِه ، لا عَلَى التَّضعيفِ مِن الشيوخ ، ولعلَّ هٰذا ظاهِر .»
( مُعجَمُ رجالِ الحَديث وَ تَفصيلُ طبقاتِ الرُّواةِ، السَّيِّد أبوالقاسم الموسَویّ الخوئیّ، ط : 5، 1413 ه . ق . ، 1 / 50 و 51 ).
مرحومِ آیة اللهِ خوئی، در همان کتابِ گرانسَنگ، در جایِ دیگر، می فرمایَد:
« أقول : يُريدُ النَّجاشی بما ذَكَرَه مِن توقُّفِه عن الرِّوايةِ عنه إلا بواسطةٍ بَينه وَ بَينه ، أنَّه لا يَروِی عنه طريقه إلىٰ كتابٍ بمثلِ "حَدَّثَنی" ، أو "أَخبَرَنی" ، وَ أمَّا النَّقلُ عنه بمثلِ "قال" فقد وقعَ منه ، فقد ذَكَرَ فی ترجَمَة محمَّد بن جعفر بن أحمد ابن بطة ، وقال : أخبرنا أبوالعبّاس أحمد بن علیّ بن نوح ، قال : حَدَّثَنا الحسن بن حمزة العلویّ الطَّبریّ عنه بكتبه ، وَ قال : أبو المفضَّل محمَّد بن عبد الله بن مطّلب ، حَدَّثَنا محمَّد بن جعفر بن بطة وَ قرأنا عليه ( اِنتهىٰ ) .
وقال فی ترجَمَة محمَّد بن أحمد بن عبد الله بن إسماعيل الكاتب ، يعرف بأبی الثّلج : " قال أَبوالمُفَضَّل الشَّيبانیّ : حَدَّثَنا أبوبَكر بن أبی الثّلج ، وأخبرنا ابن نوح ، قال : حَدَّثَنا أبوالحسن بن داود ، قال : حَدَّثَنا سلامة بن محمَّد الأرزمی ، قال : حَدَّثَنا أبوبَكر بن أبی الثّلج ، بجميعِ كُتبه " .
وَ مِمَّا يؤكِّد ما ذَكَرناه تفكيكُ النَّجاشی بالتَّعبير ، حيث قال : أخبرنا أبوالعباس أحمد بن علیّ ، ثم قال : وَ قال محمَّد بن عبد الله بن مفضل ، وقال فی الموردِ الثَّانی : قال أبوالمفضّل الشّيبانی : حَدَّثَنا أبوبَكر بن أبی الثّلج ، وَ أخبرنا ابن نوح . وَ عند الاختلافِ فی التَّعبير فی المَوردَين، دَلالةٌ واضحةٌ علىٰ ما ذَكَرنا .» ( همان، 17 / 260 و 261).

دیگرْ فِقْرَۀ درنگ‌‌آور و پُرسش‌‌انگیز، آنجاست که شیخ نجاشی فرموده: « رَأَيتُ جُلّ أَصحَابِنَا يَغمِزُونَهُ وَ يُضَعِّفُونَهُ».10
برخی مُدّعی شُده اند که جَنابِ شَیخِ نجاشی ـ رَوَّحَ اللهُ رُوحَهُ العَزیز ـ، خود به تَضعیفِ أَبوالمُفَضَّلِ شَیبانی قائل نَشُده و تنها قولِ این قائِلان را حکایَت کرده است.
گُفتارِ جَنابِ شیخ أبوعلیّ الحائریّ (محمَّد بن إسماعيل المازَندَرانیّ / فـ : 1216 ه ) را، از مُنْتَهَى الْمَقال فی أَحوالِ الرِّجال( تحقيق ونشر : مؤسَّسَة آلِ البَيت - عَلَيهِمُ السَّلام - لإِحياءِ التُّراث ، قُم، 1416 هـ . ق. / 1374 هـ . ش. ، 6 / 100 )، زینْ پیش آوردیم.
بَعضِ مُعاصِرانِ ما نیز نوشته اند :
« أمَّا قول النَّجاشی، فواضح أنَّه توقَّفَ عن الرِّوايةِ عنه بسببِ غمزِ الأَصحابِ وَ تضعيفِهم له ، وَ هٰذا لا يدلل فی كَونِ النَّجاشی معتقدًا بضَعفِه أَو عدمِ وَثاقتِه ، بل أن توقُّفَه لاعتِباراتٍ خاصَّةٍ ».
( الكلينیّ و الكافی، الدّكتور الشَّيخ عبدالرَّسول عبدالحُسَين الغَفّار، ط : 1، قُم : مؤسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ـ التَّابِعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسين بقُمِ المُشَرَّفَة ـ ،1416 ه . ق. ، ص 197 و 198 ).

فِقْرَۀ دیگر، همانا عبارتِ « كَانَ فی أَوَّلِ أَمْرِهِ ثَبتًا ثُمَّ خَلَّطَ » است که همین اِستنباطِ پیشگُفتۀ آقایِ حَکیم و بَحثِ ما، به آن راجع است.
خوشبختانه برخی از دانِشورانِ مُتَقَدِّم و رِجالیانِ محقِّق، دربابِ مُفاد و مِصداقِ اصطِلاحاتی چون «تَخلیط» و «مُخَلِّط» که در مؤلَّفاتِ رِجالی به کار می رود و جوانِبی از عِیارسَنجی و ارزیابی هایِ رِجالِ حدیث با آن بیان می شود، بَحث و فَحصْ هایِ درازدامن کرده اند11
نمونه را، نگر : الرَّسائِل الرجاليَّة ، أبوالمَعالی محمّد بن محمّدإبراهيم الكلباسیّ (1247 - 1315 ق . )، تحقيق : محمّدحُسَين الدِّرايتیّ، المُساعدون : عبّاس تبريزيان ـ و ـ عبد الحليم الحلّیّ ـ و ـ عبدالعزيز الكريمیّ، مُقابَلَةُ النصّ : محمود سپاسی ـ و ـ مصطفىٰ أُوجی ـ و ـ محمّد أشعری، قُم : دار الحديث للطّباعة وَ النَّشر( مؤسَّسة دارالحديث الثَّقافيّة )، ط: 1، 1422 هـ . ق. / 1380 هـ . ش.، 3 / 386 ـ 397 ؛ و : قاموس الرِّجال، الشَّيخ محمّدتقی التُّستَریّ ، ط :2، تحقيق و نَشر : مُؤَسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ( التّابِعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسينَ بقُمِ المُشَرَّفَة )، شَوّال 1425 ه . ق .، 12 / 475 ـ 480 .
؛ و این، ما را از خوض در تفاصیلِ سخن در این باب، عِجالةً مُعاف می دارد.
یک معنایِ «خَلط» و «اِختلاط»، همان شوریدگیِ هوش و خَبطِ دِماغ است.
شیخِ بزرگوار كَشّی ـ بَرَّدَ اللهُ مَضجَعَه ـ آورده است:
« نصر بن الصّبّاح ، قال : حَدَّثَنا أبويعقوب إِسحاق بن محمَّد البَصریّ ، قال : حَدَّثَنا علیّ بن عبد الله ، قال :
خَرَجَ جابرٌ ذاتَ يومٍ وَ علىٰ رأسه قَوصَرَةٌ راكبًا قَصَبَةً حتَّىٰ مرَّ علىٰ سِكَكِ الكُوفَةِ ، فجَعَلَ النَّاسُ يَقُولُونَ : جُنَّ جابِر، جُنَّ جابِر !
فَلَبِثنا بَعدَ ذٰلك أيَّامًا ، فإذا كِتابُ هِشامٍ قد جاءَ بِحملِه إِلَيه .
قال : فسألَ عَنه الأميرُ، فشَهِدُوا عِندَه أَنَّه قَد اختَلَط ، وَ كتبَ بذٰلك إلىٰ هِشامٍ، فلمْ يتعرَّضْ له ، ثُمَّ رجعَ إلىٰ مَا كانَ مِن حالِهِ الأَوَّل. »12
اختيار معرفةِ الرِّجال المعروف بـ : رجالِ الكشیّ، شيخ الطّائفة أَبوجَعفَر الطّوسیّ ، تَصحيح وَ تَعليق : المعلّم الثّالث ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تحقيق : السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، ط : 1، قُم : مُؤَسَّسة آلِ البَيت ـ عَلَيهِمُ السَّلام ـ ، 1404 هـ . ق .، 2 / 443، ش 344.
.
چُنان که بَعضِ گذشتگان نیز تَصریح فرموده اند13
نگر: الرَّسائِل الرجاليَّة ، أبو المعالی محمّد بن محمّد إبراهيم الكلباسیّ ، تحقيق : محمّدحُسَين الدِّرايَتیّ و ... ، ط: 1، 1422 هـ . ق. / 1380 هـ . ش.، 3 / 393 .
، مقصود از «اِختِلاط» در این عبارت، «اختلالِ عَقل» است.
در برخی از کتابهایِ دِرایَه هم تصریح شُده است که نسبتِ راوی به «اِختِلاط» ، گاه به واسطۀ جُنون یا حُمق یا ضَعفِ عَقل است، و گاه به واسِطۀ فِسق و اِنحِرافِ عَقیدتی ـ مثلِ گرویدنِ شماری از راویانِ إِمامی به مَذاهِب و مَناهِجِ باطِلی چون مَسلَکِ واقِفَه و مَسلَکِ فَطَحیَّه و ...14
نگر : الرِّعاية فی عِلمِ الدِّراية، الشَّهيد الثّانی زَين الدّين بن علیّ بن أحمد الجُبَعیّ العامِلیّ ( 911- 965 ه )، إِشراف: الدّكتور السَّيِّد محمود المَرعَشیّ، إِخراج و تَعليق و تَحقيق: عبدالحُسَين محمّد علی بَقّال، قُم : مكتبة آية الله العُظمَى المَرعشیّ النَّجَفیّ ، ط: 2، 1408 هـ . ق.، ص 210 .
.
این معنایِ أَخیرالذِّکرِ عَقیدتی و نَظَری و عِلمیِ «تَخلیط» و «خَلط» و «اِختِلاط»، در لِسانِ رِجالیان و حدیثْ‌‌پِژوهان شایع تر است و از همین رویْ نیز هست که در بسیاری از عباراتِ مَشایخِ ما، ذِکرِ «تَخلیط» و «خَلط» و «اِختِلاط» با انحرافاتی چون «غُلُوّ» و مانندِ آن همدوش می گَردَد.
در فهرستِ شیخِ نَجاشی ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الشَّریف ـ می خوانیم :
« علیّ بن صالح بن محمَّد بن يزداذ بن علیّ بن جَعفَر الواسِطیّ العِجلِیّ الرّفّاء، أَبوالحَسَن. سَمِعَ فأَكثَر ثمَّ خلَّط فی مَذهَبِه . ... .»15
فِهرست أَسماءِ مُصَنِّفِی الشِّيعَة المشتهر بـ : رجال النَّجاشی، ط . شُبَیریِ زَنجانی، ص 270، ش 707 .
.
شیخِ کَشّی ـ رَفَعَ اللهُ قَدرَه ـ آورده است:
« و سأل عنِ ابنِ مَسعود وَ حُذَيْفَة ؟
فقال [ الفَضلُ بنُ شاذان ] : لم يكُن حُذَيْفَة مِثلَ ابنِ مَسعود، لأنَّ حُذَيفَة كانَ رُكنًا، وَ ابنَ مسعود خلّط وَ وَالَى القومَ وَ مالَ مَعَهُم وَ قالَ بِهِم. »16
اختيار معرفةِ الرِّجال المعروف بـ : رجالِ الكشیّ، تَصحيح وَ تَعليق : ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تحقيق : السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، ط : 1، 1 / 178 و 179 ، ش 78.
.
در فهرستِ شَیخ الطّائِفَه أبوجعفر محمَّد بنِ حَسَنِ طوسی (385 - 460 هـ . ق . ) ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ القُدّوسی ـ، می خوانیم :
« علیّ بن أحمد الكوفیّ ، يُكنّىٰ أباالقاسم ، كان إِماميًّا مُستقيمَ الطَّريقَة ، وَ صَنَّفَ كُتبًا كثيرةً سديدةً ، منها: كتاب الأَوصياء ، وَ كتاب فی الفِقهِ علىٰ ترتيبِ كتابِ المُزَنی ، ثمَّ خلَّط و أَظهَرَ مَذهَبَ المُخَمِّسَةِ ، و صَنَّفَ كُتبًا فِی الغُلُوِّ وَ التَّخليط ، وَ له مَقالةٌ تُنسَبُ إِليه .»17
الفهرست، شيخ الطّائفة أَبوجَعفَر محمَّد بن الحَسَن الطّوسیّ ، تَحقیق: مؤَسَّسة نَشرِ الفَقاهَة ـ المحقِّق : جواد القَيّومیّ ـ ، قُم : مؤَسَّسة نَشرِ الفَقاهَة، ط : 1، 1417هـ . ق .، ص 155 و 156، ش 389.
.
توجُّهْ بدین عباراتِ شَیخ الطّائِفَه یِ طوسی در کتابِ شَریفِ عُدَّة الأُصول نیز، در بابِ مانحنُ فیه بسیار روشنگر و راهگُشا توانَد بود :
« وَ أمَّا ما تَرويه الغُلاة ، وَ المُتَّهَمُون ، وَ المُضَعَّفون وغيرُ هٰؤُلاء :
فما يختصُّ الغُلاةُ برِوايتِه ، فإن كانُوا ممَّن عُرِفَ لَهُم حالُ استِقامةٍ و حالُ غُلُوٍّ ، عُمِلَ بما رَووه فی حالِ الاستقامةِ و تُرِكَ ما رَووه فی حالِ خطاءهم [ نسخه بدل : "تخلیطهم" ] ، وَ لِأَجلِ ذٰلك عَمِلَتِ الطَّائفةُ بما رَواهُ أبوالخَطّاب محمَّد بنُ أبی زَينَب فی حالِ استِقامتِه وَ تَرَكوا ما رَواه فی حالِ تَخليطِه ، وكذٰلك القَولُ فی أَحمَد بنِ هِلال العَبَرْتائیّ ، وَ ابنِ أَبی عَذاقِر وَ غيرِ هٰؤُلاء .
فأَمَّا ما يَرويه فی حالِ تَخليطِهم فلا يَجوزُ العَمَلُ به علىٰ كلِّ حالٍ .
وَ كذٰلك القَولُ فيما تَروِيه المُتَّهَمون وَ المُضَعَّفون . »18
العُدَّة فی أصول الفقه، شيخ الطّائفة أبوجعفر محمَّد بن الحَسَن الطّوسیّ، تحقيق : محمَّد رضا الأَنصاریّ القُمیّ، ط :1 ، 1417 ه ق / 1376 هـ. ش.، 1 / 151.
.
هم شَیخ الطّائِفَه یِ طوسی ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ القُدّوسی ـ در فهرستِ خویش می نویسَد :
« محمَّد بن الحَسَن بن جُمهور العَمِّیّ البَصریّ .
له كتب جماعة ، منها كتاب المَلاحِم ، و كتاب الواحدة ، و كتاب صاحب الزَّمان ـ عَلَيهِ السَّلام ـ ، و له الرِّسالة الذَّهَبيَّة عن الرِّضا ـ عَلَيهِ السَّلام ـ ، و له كتاب وقت خُروجِ القائِم ـ عَلَيهِ السَّلام .
أَخبَرَنا برِواياتِه وَ كُتبِه كلِّها - إِلَّا ما كانَ فيها من غُلُوٍّ أو تَخليط - جماعةٌ ، عن أبی جعفر ابن بابويه ، عن أبيه ، عن سَعد بنِ عبدالله ، عن أحمد بن الحُسَين بن سَعيد ، عنه .»19
الفهرست، شيخ الطّائفة الطّوسیّ ، ط . نَشر الفَقاهَة، ص 223 ، ش 626.
.
گاه «تَخلیط» و «اِختِلاط»، از نوعی درآمیختگیِ گونه هایِ حدیث و میراثهایِ حدیثیِ مُختَلِف و خَلطِ مأثورات حکایَت می کُنَد.
در مُنتَهَی المَقال می خوانیم :
« وأما قولهم : مُختلِط ، وَ مخلِّط ، ... ... الظَّاهر أنّ المرادَ بأمثالِ هٰذين اللَّفظَينِ مَن لا يُبالِی عَمَّن يَروِی وَ مِمَّن يَأخُذ ، يَجمَع بَينَ الغَثِّ وَ السَّمين ، وَ العاطِل وَ الثَّمين »20
مُنْتَهَى الْمَقال فی أَحوالِ الرِّجال، أبوعلیّ الحائریّ (محمَّد بن إسماعيل المازَندَرانیّ / فـ : 1216 ه )، تَحقيق و نَشر : مُؤَسَّسة آلِ البَيت - عَلَيهِمُ السَّلام - لإحياءِ التُّراث ، قُم، 1416 هـ . ق. / 1374 هـ . ش. ، 1/ 120 ..

در فهرستِ شیخِ نجاشی ـ رِضوانُ اللهِ تَعالی عَلَیه ـ می خوانیم :
« محمَّد بن جَعفَر بن أَحمَد بن بُطَّة المُؤَدِّب ، أبوجعفر القُمیّ ، كانَ كبيرَ المَنزِلَةِ بقُم ، كثيرَ الأَدَبِ وَ الفَضلِ وَ العلمِ ( العلم والفضل ) ، يَتَساهَلُ فِی الحَديثِ ، وَ يُعَلِّقُ الأَسانيدَ بالإِجازاتِ ، وَ فی فهرستِ ما رَواه غَلَطٌ كثيرٌ .
وَ قالَ ابنُ الوليدِ : كان محمَّد بن جَعفَر بن بُطَّة ضَعيفًا مُخَلِّطًا فيما يُسنِده .
...»21
فِهرست أَسماءِ مُصَنِّفِی الشِّيعَة المشتهر بـ : رجال النَّجاشی، ط . شُبَیریِ زَنجانی، ص 372 و 373 ، ش 1019.
.
شیخِ بزرگوارِ کَشّی ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ آورده است :
«علیّ بن محمَّد القتيبی ، قال : قال أبومحمَّد الفَضل بن شاذان سأل أبي ـ رَضِیَ اللهُ عنه ـ ، محمَّد بن أبی عُمَير ، فقال له : إِنَّك قد لَقيتَ مَشايِخَ العامَّةِ، فكَيفَ لَمْ تَسمَعْ مِنهُم ؟ فقال : قد سَمِعتُ منهم ، غيرَ أنِّی رأيتُ كثيرًا مِن أصحابِنا قد سَمِعوا علمَ العامَّةِ وَ علمَ الخاصَّةِ ، فاختلط عليهم حتَّىٰ كانوا يَروون حديثَ العامَّةِ عنِ الخاصَّةِ وَ حديثَ الخاصَّةِ عنِ العامَّةِ ، فكرهتُ أَن يختلطَ علیَّ ، فتَرَكتُ ذٰلك وَ أَقبَلتُ علىٰ هٰذا .»22
اختيار معرفة الرِّجال المَعروف بـ : رجال الكَشیّ، تَصحيح وَ تَعليق : ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تحقيق : السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، ط : 1، 2 / 855 ، ش 1105.
.
حدیثگُزارِ کوشا و گُزارَندۀ خَدومِ مَواریثِ مأثور، علّامه آخوند مُلّا محمَّدتَقیِ مَجلِسی ( مَجلِسیِ أَوَّل / 1003 - 1070هـ . ق . ) ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الشَّریف ـ، در گزارشِ رِجالِ کتابِ کِرامَندِ کِتابُ مَن لا یَحضُرُه الفَقیه ، در معرِّفیِ «عمر بن عبد العزيز بصری » مَرقوم فرموده است:
« مُخَلِّطٌ، أی يُدخلُ أَخبارَ الغُلاةِ أو العامَّة فی كتابِه؛ له كتابٌ ... »23
رَوضَة المُتَّقين فی شَرحِ [ کتاب ] مَن لا يَحضُرُه الفَقيه، المولىٰ محمَّدتقی المَجلِسیّ، نَمَّقَه وَ عَلَّقَ عَلَيه وَ أَشرَفَ عَلىٰ طَبعِه : السَّيِّد حُسين المُوسَویّ الكرمانی ـ وـ الشَّيخ علیٖ پناه الاِشتِهاردیّ، قُم : بنيادِ فرهنگِ إِسلامىِ حاج محمَّدحسين كوشانپور، 1399هـ . ق .، 14 / 406.
.‏
باری، با توجُّه به مجموعِ سخنانِ شیخِ نَجاشی ـ رِضوانُ اللهِ عَلَیه ـ و دیگر رِجالیان و بَررَسَندگانِ مَرویّات و منقولاتِ أَبوالمُفَضَّل شَیبانی 24
نمونه وار، توجُّهِ خوانندۀ ارجمند را جلب می کُنَم به :
گزارشِ ابْنِ غَضائِریِّ بَغدادی، از نُقّادِ عالیٖ مرتبۀ حَدیث؛ که فرموده است:
« مُحَمَّدُ بنُ عَبْد الله بن مُحَمَّد بن المُطَّلِب ، الشَّيْبانیُّ ، أبُوالمُفَضَّل .
وَضّاعٌ ، كَثِيرُ المَناكِيرِ .
رأيْتُ كُتُبَهُ ، وَ فيها الأسانيدُ من دُوْنِ المُتُوْنِ ، والمُتُوْنُ من دُونِ الأسانيد .
وَ أَرَى تَرْكَ ما يَنْفَرِدُ بِهِ .»
( الرِّجال، ابْنِ الغَضائِریّ ، تحقيق : السَّيِّد محمّدرضا الحُسَينیّ الجَلالیّ ، قُم : مُؤَسَّسة دار الحَديث الثَّقافيَّة ، ط : 1 ، 1422 هـ . ق. / 1380 هـ . ش. ، ص 98 و 99 ، ش 149 ).
و همچُنین گزارشِ خَطیبِ بغدادی از عامّه؛ نگر :
تاريخ بَغداد أو مَدينَة السَّلام، أبوبَكر أحمد بن علیّ الخَطيب البَغدادیّ ( فـ : 463 هـ . ق . ) ، دراسة وَ تَحقيق: مُصطفىٰ عبدالقادِر عَطا، بَيروت : دار الكتب العِلميَّة، 13 / 86 ـ 88 ، ش 1082 .
دربابِ این شَیبانیّ و مَرویّاتش، نیز نگر :
مَعرفَة الحَدیث و تاریخ نَشرِه و تَدوینِه و ثَقافته عندَ الشِّیعَة الإِمامیَّة ، محمَّد الباقِر البِهبودیّ، ط : 1 [ ط : 2 ] ، بَیروت : دارالهادی للطّباعَة و النَّشر،1427 هـ . ق . ، صص 301 ـ 304، ش 121؛ و : الضُّعَفاء مِن رِجالِ الحَدیث، حُسَین السّاعِدی، ط: 1، قُم: دار الحَدیث للطّباعَة و النَّشر، 1426 هـ . ق . / 1384 هـ . ش .، 3 / 202 ـ 208 ، ش 320.
، شایَد جایِ شُبهه و تردید نباشَد که «تخلیطِ» مَنسوب به مُشارٌإِلیه، چیزی از دستِ لغزِشِ عَقیدتی، یا بی أَمانتی در نقلِ مَواریثِ حَدیثی، یا هردو، باشَد 25
گویا أَهلِ فَن نیز از قَدیم چُنین برداشتی داشته اند.
نمونه را، دانِشورِ ژرفْ‌‌نگرِ جُست‌‌و‌‌جوگرِ سپاهانی، مرحومِ أَبوالمَعالیِ كلباسیّ ( 1247 - 1315 ق . ) ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الشَّریف ـ، می فرمایَد: « ... فی ترجَمَةِ محمّد بنِ عبد الله ... : " أنّه كان فی أوّل عمره ثَبْتًا ثمّ خلط " .
والظَّاهرُ منه : كَونُ الغَرَض من التَّخليطِ سُوء المذهب .
إلّا أن يُقالَ : إنّه لا بأسَ بكَونِ الغَرَض أنَّه كانَ فی أوّل عُمرِه معتبَرَ الحَديث ، ثمّ خلَّطَ بالجمعِ بَينَ الغَثِّ وَ السَّمين ، أو كانَ معتمدَ الإِسناد ، ثمَّ ظهرَ مِنه الكذبُ وَ الوضعُ فی بعضِ إِسناداته [ فی المطبوع : أسناداته ]، فجَمَعَ بَينَ الصِّدقِ فی بعضِ الإسنادات وَ الكذبِ فی بعض ،... »
( الرَّسائِل الرجاليَّة ، أبوالمَعالی محمّد بن محمّد إبراهيم الكلباسیّ، تحقيق : محمّدحُسَين الدِّرايَتیّ و ... ،3 / 394 و 395 ).
، نه ـ مثلًا ـ پَریشانیِ حَواسّ و خَبطِ دِماغ و خَرَف و تباهیِ خِرَد و کاستی‌‌گرفتنِ یاد و شوریدگیِ هوش .
این همان مَسألۀ مشهورِ «خَلط» و «تَخلیط» پس از «استقامتِ» اصطِلاحیِ عقیدتی یا مَنهَجی است، و به عَقیدۀ راوی، یا به مَنهَج و مَمشایِ او در رِوایَتگری، راجع است.
وانگهی، بر فرضِ قَبولِ چُنان اِستنباطِ غَریبی از «تَخلیطِ» مُحَدِّثِ یادشُده و حَملِ آن بر «پراکندگیِ حواسّ و خلط بینِ عبارات»، این که پریشانیِ حَواسّ و شوریده‌‌هوشیِ مَفروض در شَیبانی، به دِگَرسانیهایِ عُمده و کاهِش و فزایِشِ چشمگیر در نُسخه هایِ صَحیفَه یِ شریفه انجامیده باشَد، باز احتمالی است بسیار مُستَبَعد. چه، بسیار بسیار مُستَبَعد است که در آن دوران، مُتونی چون صَحیفَۀ سَجّادیّه ـ ع ـ را از حفظ و به طورِ شِفاهی رِوایت می کرده باشَند.
مَبنایِ رِوایتِ چُنین مَرویّات، آنسان که از شَواهِد فراوان مُستَفاد می شود، نُسخه هایِ مکتوب و حتّیٰ مکتوباتِ مُشَخَّص و نُسَخِ مُعَیَّنِ مُجاز ـ و به اصطِلاحِ عُرفیِ اِمروزین، مَتنهایِ «استاندارد» ـ بوده است، و حافِظَۀ عَمْرو و زَیْد را در آن، چُنان مَدخَلیَّتی نبوده تا مثَلًا شوریدگیِ دِماغ و اختلالِ حافِظه و پریشانیِ حواسِّ مفروضِ کسی چون أَبوالمُفَضَّلِ شَیبانی به «اختِلاف در رِوایات و متنِ [ نُسَخِ ] صحیفۀ سجّادیّه» و پیدائیِ رِوایَتهایِ ناهَمساز از کتابِ واحِد بیَنجامَد؛ و العِلمُ عِندَ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالَیٰ.
الغَرَض، به نَظَر نمی رَسَد آنچه « اختِلاف در رِوایات و متنِ صحیفۀ سجّادیّه » خوانده اند، به «تَخلیطِ» شَیبانی یِ مَزبور، رَبطِ مُوَجَّهی داشته باشَد؛ یا دُرُست تر بگویم: نشانی از چُنین پیوندی عِجالَةً مَلحوظ نیست.
سخن دراز شُد؛ لیک بیجا نیست ـ و مایۀ تَفویتِ أوقاتِ عزیزِ خوانندگانِ این سَطرها نخواهَد بود ـ اگر در بابِ همین مقولۀ « اختِلاف در رِوایات و متنِ صحیفۀ سجّادیّه »، بیَفزائیم:
احتمالِ تأثیرِ منعِ نقلِ حدیث تا زمانِ عُمَر بنِ عبدالعَزیز، بر « اختِلاف در رِوایات و متنِ صحیفۀ سجّادیّه » هم، که بَعضِ مُعاصِران مَجالِ طَرح داده اند ـ و در نوشتارِ آقایِ حَکیم، موردِ إِشارت و نَقد واقِع گردیده است ـ ، نه تنها از جهتِ عدمِ تَلائُمِ تاریخیِ پیدائیِ « اختِلاف در رِوایات و متنِ صحیفۀ سجّادیّه » با زمانِ آن مَنعِ رَسمیِ خِلافَتی ـ که خودِ آقایِ حَکیم بدان تصریح کرده اند ( ص 19 ) ـ، جایِ درنگ و تَردید است ـ و به بیانِ روشن تر : عَلَی الظّاهر، پیدائیِ « اختِلاف در رِوایات و متنِ صحیفۀ سجّادیّه »، به پس از این دوران راجِع باشَد ـ، ای بسا که از بُن، ـ به اصطلاحْ ـ «سالِبۀ به اِنتِفاءِ موضوع» باشَد؛ چه، مَنعِ نَقلِ حدیث تا زمانِ عُمَر بنِ عبدالعَزیز، عَلَی المَشهور، ناظِر به «أَحادیثِ نَبَوی» بوده است؛ و لابُد در میانِ أَهلِ اِصطلاح کسی نیست که از آن بازداری و سیاستِ حُکومتیِ کذائی، مَمنوعیَّتِ هرگونه نوشتار و کتابتِ عَرَبی را تا زمانِ عُمَر بنِ عبدالعَزیز تَخَیُّل کرده باشَد!! ... و خُلاصه، چُنین نمی نمایَد که مَنعِ نَقلِ حدیثِ نَبَوی، متنی چون صَحیفۀ سَجّادیّه ـ ع ـ را نیز در بر گرفته باشَد و نیایشهایِ أَئِمَّۀ أَهلِ بَیت ـ عَلَیهِمُ السَّلام ـ را، در آن دوران، مصداقِ «حدیثِ نَبَوی» می شمرده باشَند!
در مانندِ این أَبواب جایِ گُفت و گو بسی بیش از اینهاست؛ و نِکاتِ قابلِ بَحثِ دیگر نیز هست؛ لیک بهتر آن است که دامنِ سخن را فراهم بیاوریم و از فزایشِ تَشَعُّبِ مَقال بپرهیزیم.
کامۀ راقِم جُز این نبود که نَشرِ نسخه‌‌برگردانِ الصَّحیفَة السَّجّادیَّة الکامِلَة را بهانه ای بسازَد تا دیگربار به نوکِ قَلَم بر آستانِ باعَظَمَتِ تُراثِ مَوثوقِ أَهلِ بَیتِ عِصمت و طَهارَت ـ صَلَواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلَیهِم أَجمَعین ـ بوسه ای بزَنَد و ناشران و اِهتِمامگرانِ این کوششِ پُرکَشِشِ فرهنگی و دینی را فَرُّخْباد و دستْ مَریزادی گفته باشَد. جَزاهُمُ اللهُ خَیْرَ الْجَزاء!
وَ الْحَمدُ للهِ ربِّ العالَمین؛ و الصَّلاةُ و السَّلامُ عَلَیٰ خَیرِ خَلقِهِ، سَیِّدِنا محمَّدٍ، و عَلیٰ أَهلِ بیتِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین.
اصفهان / آغازِ خزانِ 1394 هـ . ش .


  • بِحَمد اللهِ تَعالیٰ در همین کتابِ مُستطاب که طَیِّ قَلَم اندازِ حاضِر از آن سخن خواهیم گفت، سَنَدی مُعَرّفی شُده است ( نگر : ص 163 و 164 ) که عَلَی الظّاهِر زُدایندۀ إِبهام و تردید از تاریخِ ولادت و وَفاتِ جَنابِ شیخ تَقی الدّین إِبراهیم بنِ عَلیِّ کَفْعَمی ـ طَیَّبَ اللهُ ثَراه و جَعَلَ الجَنَّةَ مَثواه ـ است، و مُسَلَّم می دارَد که ولادتِ آن فَقید، به سالِ «823»، و درگذشتِ او، به سالِ «905» هـ . ق . بوده است.
  • این که اِنسِلاک در سِلکِ «أَهلِ عِلم» را از تَزَیّی به زیِّ دَستاربَندان مُؤَخَّر داشتم، البتّه شایَد برایِ ناآشنایان به معنایِ اصطلاحیِ «أَهلِ عِلم» قَدری شگفت باشَد؛ لیک أَهلِ اِصطِلاح می دانند که در مُراعاتِ این تقدیم و تأخیر خطائی نکرده ام و اصطلاحِ «أَهلِ عِلم» در این کاربُردِ آن معمولًا به خُصوصِ دانش‌‌آموختگانِ مُتَزَیّی به زیِّ دَستاربَندان إِطلاق می گردد؛ نه هر دانش‌‌آموخته، حتّیٰ اگر دانش‌‌آموختۀ عُلومِ دینی باشَد؛ و البتّه «لا مُشاحَّةَ فِی الاِصطِلاح»! بَل به قولِ مولویِ بَلخی: هِندیان را اِصطِلاحِ هِند مَدح / سِندیان را اصطِلاحِ سِند مَدح!!
    خداوند خُرَّم و خندان بداراد آقایِ سَیِّد کمالِ میرخَلَف را که گویا به نقل از مرحومِ اُستاد محمودِ شاهرُخی نقل می کرد که :
    نزدِ یکی از عُلَما، مَبلَغی از أَوصاف و مَناقِبِ دانِشوَرِ بسیاردان و مُجاهِدِ عالیٖ‌‌مَقام، جَنابِ اُستاد «محمَّدرضا حکیمی» ـ دامتْ بَرَکاتُه ـ، سخن گفتم و سَوابقِ درخشانِ مُشارٌإِلَیه را در حوزۀ عِلمیّۀ خُراسان ـ شَیَّد اللهُ أَرکانَها ـ برشمردم و از آثارِ قَلَمی و مَآثِرِ عِلمی و دینیِ اُستاد وَصفها کردم. مُخاطَبِ محترم، در پایان، و پس از استماعِ این تفاصیل، فرمود : « ایشان أَهلِ عِلم هم هستند ؟»؛ و من ـ که با مُفٰادِ این اصطلاح آشنا بودم ـ گفتم: «خیر، [ ایشان محقِّق و نویسَنده و مُتَفَکِّر و رایْمَند و صاحبنَظَر در چند حوزۀ علمی و فرهنگی هستند، ولی ] أَهلِ عِلم نیستند»!
    و همه می دانند که آن مرحوم راست گفته بود!!! چه «علّامه» یِ حَکیمی ـ حَفِظَهُ الله و رَعاه ـ، بر حَسَبِ آن اِصطِلاح، «أَهلِ عِلم» نیست!!
  • البتّه اُمیدوارم این تَذکارِ مُخلِص، مصداقِ ترانه آموزانیدن به جماعتِ سِرکه نوشانِ حِرفه ای! نباشَد، و باعث نشَود تا مثلًا فردا روزی فُلان مَبلَغ از پولِ بی زبانِ نفت در کُنگرۀ بزرگداشتی به نامِ شیخِ کَفْعَمی، و به اسمِ «کارِ فرهنگی»، هَدَر گردد، و بدین عنوان، أَسبابِ سور و سَفَرِ مَخادیمی که دانم و دانی! فراهم شود، و چیزی از این «خوانِ یَغما» نیز ـ عَلَی الرَّسمِ فی أَمثالها! ـ نصیبِ فرهنگ و فرهنگیانِ راستین نگردد!
    کور که نیستیم! ... دیده اید و دیده ایم که غالِبِ این مجالِسِ تَرحیم!!! که ـ زیرِ نامِ «کُنگره» و «سمینار» ( و إِن شِئتَ، قُلْ : «سمی‌نهار»! ) و «همایش» ( از : «هم آمدن» ؟!!! ) و «گردِهمآئی» ( ؟! ) و ... ـ از برایِ مَعشَرِ ماضین، مُنعَقِد می شود، مصداقِ بیتِ منقول از مرحومِ قائم مَقام است که گفته بود:
    مَعشوقه به نامِ من و کامِ دِگَران است
    چون غُرّۀ شَوّال که عیٖدِ رَمَضان است !
  • بخوانید : «او» !
  • به شَرحی که سالها پیش، زیرِ عنوانِ «تحریفِ البَلَد الأَمین» در مجلّۀ گزارشِ میراث ( دورۀ 2، س 2، ش 19 و 20 ، ص 18 )، نوشته ام، در بَعضِ چاپهایِ اِمروزینِ البَلَد الأَمین، صَحیفَه یِ شَریفَه را از آن کتابِ گرامی حذف کرده اند!
  • مَثنویِ مَعنوی، مولانا جَلال الدّین محمّدِ بَلخی، آخِرین تصحیحِ رینولد . ا . نیکلسون ، تَرجَمه و تَحقیق : حَسَنِ لاهوتی ، چ : 1، تهران : نَشرِ قَطره، 1383 هـ . ش ، 3 / 1025 ؛ د : 5، ب : 1908 و 1909 .
  • همان، 3 / 1024 ؛ د : 5، ب : 1878 و 1879 .
  • فِهرست أَسماءِ مُصَنِّفِی الشِّيعَة المشتهر بـ : رجال النَّجاشی، أبوالعبّاس أحمد بن علیّ بن أحمد بن العبّاس النّجاشی الأسدیّ الكوفیّ، تحقيق : السَّيِّد موسَى الشُّبَيریّ الزَّنجانیّ، قُم : مؤسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ( التَّابعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسينَ بقُم المشرَّفة )، ط : 5، 1416 هـ . ق .، ص 396 ، ش 1059.
  • نمونه را:
    جَنابِ شیخ أَبوعلیِّ حائِریِ مازندرانی ( فـ : 1216 ه ) ـ رِضوانُ اللهِ تعالیٰ عَلَیه ـ ، در مُنْتَهَی الْمَقال نوشته است:
    « لا يَخفىٰ أنّ تَوَقُّفَ جش [ = النَّجاشی ] ـ رَحِمَهُ الله ـ عَن الرِّوايةِ عَنه إلَّا بِوَاسِطَةٍ، يُشيرُ إلىٰ عَدَمِ ضَعفِه عِندَه، وَ إلَّا فأیُّ مَدخَلٍ للوَاسِطَةِ ، بل الظَّاهِر أنّه مُجَرَّدُ تورّعٍ وَ احتياطٍ عن اتّهامِه بالرِّوايةِ عن المُتَّهَمينَ وَ إيقاعِه فيما أوقعوا ذٰلك وَ وُقوعِهم فيه كما وَقَعوا فيه ؛ فتَدَبَّر . ».
    ( مُنْتَهَى الْمَقال فی أَحوالِ الرِّجال، أبوعلیّ الحائریّ ، تَحقيق وَ نَشر : مؤسَّسَة آلِ البَيت - عَلَيهِمُ السَّلام - لإِحياءِ التُّراث ، قُم، 1416 هـ . ق. / 1374 هـ . ش. ، 6 / 100 ).
    سَیِّدِ أَجَلِّ بَحْرالعُلوم (محمَّد مَهدىّ طَّباطَبائیّ / 1155 - 1212 هـ . ق . ) ـ نَوَّرَ اللهُ مَرقَدَه ـ، در کتابِ نفیسِ الفَوائِد الرِّجاليَّه اش ، دربارۀ این عبارتِ جَنابِ شیخِ نجاشی ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ العَزیز ـ، یک جا فرموده است:
    « لعلَّ المرادَ استثناءُ ما تَرويهِ الواسِطةُ عَنه حالَ الاِستقامةِ وَ الثّبتِ ، أو الاِعتِمادَ عَلَى الواسِطةِ ، بِناءً عَلىٰ أنَّ عَدالتَه تمنعُ عن رِوايتِه عَنه ما ليسَ كذٰلك . وَ عَلَى التَّقديرَينِ، يُفهَمُ منه عَدالةُ الواسطةِ بينه وَ بين أَبی المُفَضَّل ، بل عَدالةُ الوسائطِ بينَه وَ بينَ غيرِه مِنَ الضُّعَفاءِ - مُطلقًا - . »
    ( رجال السَّيِّد بَحْرالعُلوم المعروف بـ : الفَوائِد الرِّجاليَّة ، السَّيِّد محمَّد المَهدىّ بَحْرالعُلوم الطَّباطَبائیّ، حَقَّقَه وعَلَّقَ عَلَيه: محمَّد صادق بَحْرالعُلوم ـ و ـ حُسَين بَحْرالعُلوم، ط: 1، طهران: مَكتَبَة الصَّادق ، 1363 هـ . ش . ، 2 / 95 )
    و در جایِ دیگر فرموده است:
    « وَ لعلَّ المُرادَ الاعتمادُ علىٰ رِوايةِ الواسِطةِ عنه فی حالِ التَّثَبُّت .
    وَ يُستفادُ مِن كَلِماتِ هٰذا الشَّيخِ غايةُ التَّحَرُّز فی الرِّوايَةِ وَ التَّجَنُّبِ عَن الضُّعَفاءِ وَ المُتَّهَمينَ ، وَ يَظهَرُ مِن ذٰلكَ اعتمادُه علىٰ كلِّ مَن يروی مِن المَشايِخ وَ هٰذا أصلٌ نافعٌ فی التَّعويلِ علىٰ مَشايخِ النَّجاشی. »
    ( همان، 4 / 146 )
    و باز، جایِ دیگر فرموده است:
    « وَ لعلَّ المرادَ بالواسطة مَن رَوَىٰ عنه فی حالِ التَّثَبُّت ، وَ يحتملُ أَن يكونَ ذٰلك منه تقيَّةً مِن المُضَعِّفينَ له ، وَ الأوَّلُ أَقرَبُ ، واللهُ أَعلَمُ .»
    ( همان، 4 / 149 ).
    مرحومِ حاج شیخ عبّاسِ مُحَدِّثِ قُمی ( 1294 ـ 1359 هـ . ق . ) ـ أَعلَی اللهُ مَقامَه ـ، در کتابِ اَرزَندۀ الکُنیٰ و الأَلقاب، نوشته است:
    « قال صديقُنا صاحبُ الذَّريعَة : وَ لمَّا كانَ ولادةُ " جش " [ = النَّجاشی ] سَنَةَ 372 وَ كانَ عُمرُه يومَ وفاةِ أَبی المُفَضَّل خمس عشرة سَنَة، احتاطَ أَن يرویَ عَنه بلا واسطةٍ، بل كان يَروِی عنه بالواسطةِ كما صَرَّح به، فلا وَجهَ حِينَئِذٍ لدَعوَى أَنَّ توقُّفَ " جش " [ = النَّجاشی ] كانَ لغمزٍ فی أَبى المُفَضَّل ـ انتَهىٰ . »
    ( الكُنىٰ والأَلقاب، الشَّيخ عَبّاس القُمیّ، تقديم: محمَّد هادی الأَمينیّ ، ط : 5 ، طهران: مَکتَبَة الصَّدر، 1368 هـ . ش .، 1 / 161 ).
    عَلّامۀ فَهّامۀ بیهَمال، آية الله حاج شیخ محمَّدتَقیِ شوشتری ـ طَیَّبَ اللهُ ثَراه ـ، در کتابِ مُدَقِّقانۀ بُلَندآوازه اش، قاموس الرِّجال، فرموده است:
    « وَ مُراد النَّجاشی مِن قوله : " وَ سَمِعتُ منه كثيرًا ثمّ توقّفتُ عن الرِّوايةِ عنه إلّا بواسطةٍ بَينی وَ بَينه " أنّه أَدرَكَ عَصرَ تَخليطِه، فلم يَروِ عنه بلا واسطةٍ ، بل رَوَىٰ عَن مشائخ [ کذا فی المطبوع؛ و الصَّواب : " مَشایِخ " ـ بالیاء ـ ] أَدرَكوا عَصرَ ثبتِه ، فرَووا عنه فرَوَىٰ عنهم عنه .»
    ( قاموس الرِّجال، الشَّيخ محمّدتقی التُّستَری ، ط :1، تحقيق و نَشر : مُؤَسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ـ التّابِعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسينَ بقُمِ المُشَرَّفَة ـ، 1419 ه . ق .، ، 9 / 387).
    فَقیهِ کثیرالبَرَکاتِ عصرِ ما، مرحومِ آیة اللهِ خوئی ـ رَفَعَ اللهُ دَرَجَتَه ـ، در کتابِ پُرفائِدَتِ مُعجَم رِجالِ الحَدیث، فرموده است :
    « وَ لا شكَّ فی ظهورِ ذٰلك فی أنَّه لا يَروِی عَن ضعيفٍ بلا واسطةٍ فيُحكَم بوَثاقَةِ جميعِ مشايِخه . هٰذا وَ قد يُقال : إنَّه لا يظهرُ مِن كلامِه إِلَّا أنَّه لا يَروِی بلا واسطةٍ عَمَّن غمزَ فيه أصحابُنا أو ضَعَّفوه . وَ لا دَلالَةَ فيه علىٰ أَنَّه لا يَروِی عَمَّن لم يثبتْ ضعفُه وَ لا وَثاقَتُه ، إذا لا يمكنُ الحُكمُ بوَثاقَةِ جميعِ مشايِخه ؛ ولكنه لا يتمّ . فإنّ الظّاهر مِن قوله : " وَ رأيت جل أصحابنا ... " ، أن الرُّؤيَةَ أخذت طريقًا إلىٰ ثُبوتِ الضَّعف ، وَ معناه أنَّه لا يَروِی عن الضَّعيفِ بلا واسطةٍ ، فكُلُّ مَن روىٰ عنه فهو ليسَ بضَعيفٍ ، فَيكون ثِقَةً لا مَحالَة .
    وَ بعِبارةٍ واضحةٍ إنَّه فرعَ عدم رِوايتِه عن شخصٍ برُؤيتِه أن شيوخَه يُضَعِّفونه . وَ معنىٰ ذٰلك أن عدمَ رِوايتِه عنه مترتِّبٌ علىٰ ضَعفِه ، لا عَلَى التَّضعيفِ مِن الشيوخ ، ولعلَّ هٰذا ظاهِر .»
    ( مُعجَمُ رجالِ الحَديث وَ تَفصيلُ طبقاتِ الرُّواةِ، السَّيِّد أبوالقاسم الموسَویّ الخوئیّ، ط : 5، 1413 ه . ق . ، 1 / 50 و 51 ).
    مرحومِ آیة اللهِ خوئی، در همان کتابِ گرانسَنگ، در جایِ دیگر، می فرمایَد:
    « أقول : يُريدُ النَّجاشی بما ذَكَرَه مِن توقُّفِه عن الرِّوايةِ عنه إلا بواسطةٍ بَينه وَ بَينه ، أنَّه لا يَروِی عنه طريقه إلىٰ كتابٍ بمثلِ "حَدَّثَنی" ، أو "أَخبَرَنی" ، وَ أمَّا النَّقلُ عنه بمثلِ "قال" فقد وقعَ منه ، فقد ذَكَرَ فی ترجَمَة محمَّد بن جعفر بن أحمد ابن بطة ، وقال : أخبرنا أبوالعبّاس أحمد بن علیّ بن نوح ، قال : حَدَّثَنا الحسن بن حمزة العلویّ الطَّبریّ عنه بكتبه ، وَ قال : أبو المفضَّل محمَّد بن عبد الله بن مطّلب ، حَدَّثَنا محمَّد بن جعفر بن بطة وَ قرأنا عليه ( اِنتهىٰ ) .
    وقال فی ترجَمَة محمَّد بن أحمد بن عبد الله بن إسماعيل الكاتب ، يعرف بأبی الثّلج : " قال أَبوالمُفَضَّل الشَّيبانیّ : حَدَّثَنا أبوبَكر بن أبی الثّلج ، وأخبرنا ابن نوح ، قال : حَدَّثَنا أبوالحسن بن داود ، قال : حَدَّثَنا سلامة بن محمَّد الأرزمی ، قال : حَدَّثَنا أبوبَكر بن أبی الثّلج ، بجميعِ كُتبه " .
    وَ مِمَّا يؤكِّد ما ذَكَرناه تفكيكُ النَّجاشی بالتَّعبير ، حيث قال : أخبرنا أبوالعباس أحمد بن علیّ ، ثم قال : وَ قال محمَّد بن عبد الله بن مفضل ، وقال فی الموردِ الثَّانی : قال أبوالمفضّل الشّيبانی : حَدَّثَنا أبوبَكر بن أبی الثّلج ، وَ أخبرنا ابن نوح . وَ عند الاختلافِ فی التَّعبير فی المَوردَين، دَلالةٌ واضحةٌ علىٰ ما ذَكَرنا .» ( همان، 17 / 260 و 261).
  • برخی مُدّعی شُده اند که جَنابِ شَیخِ نجاشی ـ رَوَّحَ اللهُ رُوحَهُ العَزیز ـ، خود به تَضعیفِ أَبوالمُفَضَّلِ شَیبانی قائل نَشُده و تنها قولِ این قائِلان را حکایَت کرده است.
    گُفتارِ جَنابِ شیخ أبوعلیّ الحائریّ (محمَّد بن إسماعيل المازَندَرانیّ / فـ : 1216 ه ) را، از مُنْتَهَى الْمَقال فی أَحوالِ الرِّجال( تحقيق ونشر : مؤسَّسَة آلِ البَيت - عَلَيهِمُ السَّلام - لإِحياءِ التُّراث ، قُم، 1416 هـ . ق. / 1374 هـ . ش. ، 6 / 100 )، زینْ پیش آوردیم.
    بَعضِ مُعاصِرانِ ما نیز نوشته اند :
    « أمَّا قول النَّجاشی، فواضح أنَّه توقَّفَ عن الرِّوايةِ عنه بسببِ غمزِ الأَصحابِ وَ تضعيفِهم له ، وَ هٰذا لا يدلل فی كَونِ النَّجاشی معتقدًا بضَعفِه أَو عدمِ وَثاقتِه ، بل أن توقُّفَه لاعتِباراتٍ خاصَّةٍ ».
    ( الكلينیّ و الكافی، الدّكتور الشَّيخ عبدالرَّسول عبدالحُسَين الغَفّار، ط : 1، قُم : مؤسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ـ التَّابِعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسين بقُمِ المُشَرَّفَة ـ ،1416 ه . ق. ، ص 197 و 198 ).
  • نمونه را، نگر : الرَّسائِل الرجاليَّة ، أبوالمَعالی محمّد بن محمّدإبراهيم الكلباسیّ (1247 - 1315 ق . )، تحقيق : محمّدحُسَين الدِّرايتیّ، المُساعدون : عبّاس تبريزيان ـ و ـ عبد الحليم الحلّیّ ـ و ـ عبدالعزيز الكريمیّ، مُقابَلَةُ النصّ : محمود سپاسی ـ و ـ مصطفىٰ أُوجی ـ و ـ محمّد أشعری، قُم : دار الحديث للطّباعة وَ النَّشر( مؤسَّسة دارالحديث الثَّقافيّة )، ط: 1، 1422 هـ . ق. / 1380 هـ . ش.، 3 / 386 ـ 397 ؛ و : قاموس الرِّجال، الشَّيخ محمّدتقی التُّستَریّ ، ط :2، تحقيق و نَشر : مُؤَسَّسة النَّشر الإِسلامیّ ( التّابِعَة لِجَماعَةِ المُدَرِّسينَ بقُمِ المُشَرَّفَة )، شَوّال 1425 ه . ق .، 12 / 475 ـ 480 .
  • اختيار معرفةِ الرِّجال المعروف بـ : رجالِ الكشیّ، شيخ الطّائفة أَبوجَعفَر الطّوسیّ ، تَصحيح وَ تَعليق : المعلّم الثّالث ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تحقيق : السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، ط : 1، قُم : مُؤَسَّسة آلِ البَيت ـ عَلَيهِمُ السَّلام ـ ، 1404 هـ . ق .، 2 / 443، ش 344.
  • نگر: الرَّسائِل الرجاليَّة ، أبو المعالی محمّد بن محمّد إبراهيم الكلباسیّ ، تحقيق : محمّدحُسَين الدِّرايَتیّ و ... ، ط: 1، 1422 هـ . ق. / 1380 هـ . ش.، 3 / 393 .
  • نگر : الرِّعاية فی عِلمِ الدِّراية، الشَّهيد الثّانی زَين الدّين بن علیّ بن أحمد الجُبَعیّ العامِلیّ ( 911- 965 ه )، إِشراف: الدّكتور السَّيِّد محمود المَرعَشیّ، إِخراج و تَعليق و تَحقيق: عبدالحُسَين محمّد علی بَقّال، قُم : مكتبة آية الله العُظمَى المَرعشیّ النَّجَفیّ ، ط: 2، 1408 هـ . ق.، ص 210 .
  • فِهرست أَسماءِ مُصَنِّفِی الشِّيعَة المشتهر بـ : رجال النَّجاشی، ط . شُبَیریِ زَنجانی، ص 270، ش 707 .
  • اختيار معرفةِ الرِّجال المعروف بـ : رجالِ الكشیّ، تَصحيح وَ تَعليق : ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تحقيق : السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، ط : 1، 1 / 178 و 179 ، ش 78.
  • الفهرست، شيخ الطّائفة أَبوجَعفَر محمَّد بن الحَسَن الطّوسیّ ، تَحقیق: مؤَسَّسة نَشرِ الفَقاهَة ـ المحقِّق : جواد القَيّومیّ ـ ، قُم : مؤَسَّسة نَشرِ الفَقاهَة، ط : 1، 1417هـ . ق .، ص 155 و 156، ش 389.
  • العُدَّة فی أصول الفقه، شيخ الطّائفة أبوجعفر محمَّد بن الحَسَن الطّوسیّ، تحقيق : محمَّد رضا الأَنصاریّ القُمیّ، ط :1 ، 1417 ه ق / 1376 هـ. ش.، 1 / 151.
  • الفهرست، شيخ الطّائفة الطّوسیّ ، ط . نَشر الفَقاهَة، ص 223 ، ش 626.
  • مُنْتَهَى الْمَقال فی أَحوالِ الرِّجال، أبوعلیّ الحائریّ (محمَّد بن إسماعيل المازَندَرانیّ / فـ : 1216 ه )، تَحقيق و نَشر : مُؤَسَّسة آلِ البَيت - عَلَيهِمُ السَّلام - لإحياءِ التُّراث ، قُم، 1416 هـ . ق. / 1374 هـ . ش. ، 1/ 120 ..
  • فِهرست أَسماءِ مُصَنِّفِی الشِّيعَة المشتهر بـ : رجال النَّجاشی، ط . شُبَیریِ زَنجانی، ص 372 و 373 ، ش 1019.
  • اختيار معرفة الرِّجال المَعروف بـ : رجال الكَشیّ، تَصحيح وَ تَعليق : ميرداماد الاِستَرآبادیّ، تحقيق : السَّيِّد مَهدىّ الرَّجائیّ، ط : 1، 2 / 855 ، ش 1105.
  • رَوضَة المُتَّقين فی شَرحِ [ کتاب ] مَن لا يَحضُرُه الفَقيه، المولىٰ محمَّدتقی المَجلِسیّ، نَمَّقَه وَ عَلَّقَ عَلَيه وَ أَشرَفَ عَلىٰ طَبعِه : السَّيِّد حُسين المُوسَویّ الكرمانی ـ وـ الشَّيخ علیٖ پناه الاِشتِهاردیّ، قُم : بنيادِ فرهنگِ إِسلامىِ حاج محمَّدحسين كوشانپور، 1399هـ . ق .، 14 / 406.
  • نمونه وار، توجُّهِ خوانندۀ ارجمند را جلب می کُنَم به :
    گزارشِ ابْنِ غَضائِریِّ بَغدادی، از نُقّادِ عالیٖ مرتبۀ حَدیث؛ که فرموده است:
    « مُحَمَّدُ بنُ عَبْد الله بن مُحَمَّد بن المُطَّلِب ، الشَّيْبانیُّ ، أبُوالمُفَضَّل .
    وَضّاعٌ ، كَثِيرُ المَناكِيرِ .
    رأيْتُ كُتُبَهُ ، وَ فيها الأسانيدُ من دُوْنِ المُتُوْنِ ، والمُتُوْنُ من دُونِ الأسانيد .
    وَ أَرَى تَرْكَ ما يَنْفَرِدُ بِهِ .»
    ( الرِّجال، ابْنِ الغَضائِریّ ، تحقيق : السَّيِّد محمّدرضا الحُسَينیّ الجَلالیّ ، قُم : مُؤَسَّسة دار الحَديث الثَّقافيَّة ، ط : 1 ، 1422 هـ . ق. / 1380 هـ . ش. ، ص 98 و 99 ، ش 149 ).
    و همچُنین گزارشِ خَطیبِ بغدادی از عامّه؛ نگر :
    تاريخ بَغداد أو مَدينَة السَّلام، أبوبَكر أحمد بن علیّ الخَطيب البَغدادیّ ( فـ : 463 هـ . ق . ) ، دراسة وَ تَحقيق: مُصطفىٰ عبدالقادِر عَطا، بَيروت : دار الكتب العِلميَّة، 13 / 86 ـ 88 ، ش 1082 .
    دربابِ این شَیبانیّ و مَرویّاتش، نیز نگر :
    مَعرفَة الحَدیث و تاریخ نَشرِه و تَدوینِه و ثَقافته عندَ الشِّیعَة الإِمامیَّة ، محمَّد الباقِر البِهبودیّ، ط : 1 [ ط : 2 ] ، بَیروت : دارالهادی للطّباعَة و النَّشر،1427 هـ . ق . ، صص 301 ـ 304، ش 121؛ و : الضُّعَفاء مِن رِجالِ الحَدیث، حُسَین السّاعِدی، ط: 1، قُم: دار الحَدیث للطّباعَة و النَّشر، 1426 هـ . ق . / 1384 هـ . ش .، 3 / 202 ـ 208 ، ش 320.
  • گویا أَهلِ فَن نیز از قَدیم چُنین برداشتی داشته اند.
    نمونه را، دانِشورِ ژرفْ‌‌نگرِ جُست‌‌و‌‌جوگرِ سپاهانی، مرحومِ أَبوالمَعالیِ كلباسیّ ( 1247 - 1315 ق . ) ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الشَّریف ـ، می فرمایَد: « ... فی ترجَمَةِ محمّد بنِ عبد الله ... : " أنّه كان فی أوّل عمره ثَبْتًا ثمّ خلط " .
    والظَّاهرُ منه : كَونُ الغَرَض من التَّخليطِ سُوء المذهب .
    إلّا أن يُقالَ : إنّه لا بأسَ بكَونِ الغَرَض أنَّه كانَ فی أوّل عُمرِه معتبَرَ الحَديث ، ثمّ خلَّطَ بالجمعِ بَينَ الغَثِّ وَ السَّمين ، أو كانَ معتمدَ الإِسناد ، ثمَّ ظهرَ مِنه الكذبُ وَ الوضعُ فی بعضِ إِسناداته [ فی المطبوع : أسناداته ]، فجَمَعَ بَينَ الصِّدقِ فی بعضِ الإسنادات وَ الكذبِ فی بعض ،... »
    ( الرَّسائِل الرجاليَّة ، أبوالمَعالی محمّد بن محمّد إبراهيم الكلباسیّ، تحقيق : محمّدحُسَين الدِّرايَتیّ و ... ،3 / 394 و 395 ).
نویسنده: جویا جهانبخش
منبع:
کاتبان