معرفی
میرزا ابوالحسن یغمای جَندَقی در سال 1196 هـ.ق در دهکدۀ خور بیابانک از توابع جندق چشم به جهان گشود. پدرش حاجی ابراهیم از محترمین و سرشناسان جندق بود که در جوانیِ یغما فوت کرد.
یغما در نظم و نثر ماهر و چیرهدست بود. خط شکسته را نیز زیبا مینوشت.
او شاعری بود که هرگز لب به مدح و ستایش دولتمردان زمان خود نیالود و در نشان دادن چهرۀ زشت آنان سعی و اهتمامی تمام داشت. آقای دکتر باستانی پاریزی در مقدمۀ دیوان وی آوردهاند:
خیلی ساده است. او اگر نخستین کس نباشد، بعد از قائم مقام از نخستین کسانی است که شعر را از زیر پای خوکان نجات داد و در دست و پای عامه انداخت... . بعد از مطنطن گوییهای دوران نادری و زندی و اوایل قاجار ـ که به حق عنوان بازگشت ادبی به خود گرفته است ـ این قائم مقام بود که با جلایرنامه شعر را از دهان مردم گرفت و به مردم باز داد و پس از آن یغما در مقیاس بیشتری توی مردم رفت و هرچه آنها گفتند و فهمیدند، او گفت.
یغما را میتوان اولین شاعری دانست که قالبهای جدیدی را در شعر عاشورا و کربلا به وجود آورد. نوحههای عاشورایی یغما که پیش از آن بیسابقه است در دیوان او جایگاه خاصی دارد. شاید مهمترین کار یغما در عرصۀ ادب، همین ابداع نوحه باشد. او با تغییر قالبهای مرسوم و متناسب کردن آن با ذوق موسیقایی و زبان و فهم مردم گونۀ ادبی نوحه را به وجود آورد و برای نخستین بار شعر را به بخش اصلی عزداریها وارد کرد.
سه تن از فرزندان یغما هرکدام شاعری شدند که صاحب مراثی جانگدازی در مصیبت امام حسین علیهالسلام هستند. میرزا اسماعیل هنر، میرزا احمد صفایی و میرزا ابراهیم دستان ملقب به یغمای ثانی.
سرانجام یغما در سال 1276 هـ.ق در سن هشتاد سالگی در خور بیابانک چشم از جهان فرو بست و در امامزاده داوود علیهالسلام به خاک سپرده شد.
مستزاد - در زبان حال حضرت لیلا
میرسد خشک لب از شط فرات اکبر من
نوجوان اکبر من
سَیَلانی بکن ای چشمۀ چشمتر من
نوجوان اکبر من
کسوت عمر تو تا این خم فیروزه نمون
لعلی آورد به خون
گیتی از نیل عزا ساخت سیه معجر من
نوجوان اکبر من
تا ابد داغ تو ای زادۀ آزاده نهاد
نتوان برد ز یاد
از ازل کاش نمیزاد مرا مادر من
نوجوان اکبر من
تا ز شست ستم خصم خدنگ افکن تو
شد مشبّک تن تو
بیخت پرویزَن غم خاک عزا بر سر من
نوجوان اکبر من
کرد تا لطمۀ باد اجل ای نخل جوان
باغ عمر تو خزان
ریخت از شاخ طراوت همه برگ و بر من
نوجوان اکبر من
دولت سوگ تواَم ای شه اقلیمِ بها
خسروی کرد عطا
سینه طبل است و علم آه و الم لشکر من
نوجوان اکبر من
چرخ کز داغ غمت سوخت بر آتش چو خَسَم
تا به دامانْت رَسَم
کاش بر باد دهد تودۀ خاکستر من
نوجوان اکبر من
تا تهی جام بقایت ز مدار مه و مهر
دور مینای سپهر
ساخت لبریز ز خوناب جگر ساغر من
نوجوان اکبر من
تا مه روی تو ای بدر عرب، شمس عراق،
خورد آسیب مُحاق
تیره شد روز پدر، گشت سیه اختر من
نوجوان اکبر من
بر به شاخ ارم ای باز همایون فر و فال
تا گشودی پر و بال
ریخت در دام حوادث همه بال و پر من
نوجوان اکبر من
گر بر این باطلِ یغما کرمِ شبه رسول
نکشد خط قبول
خاک بر فرق من و کلک من و دفتر من
نوجوان اکبر من