مقالات
صفحه اصلی   /   مقالات   /   أعلام الطَرائقِ ابن شَهر آشوب، کتابی نفیس در اصطلاح‌نامه نگاریِ اسلامی
أعلام الطَرائقِ ابن شَهر آشوب، کتابی نفیس در اصطلاح‌نامه نگاریِ اسلامی
  أعلام الطَرائقِ ابن شَهر آشوب، کتابی نفیس در اصطلاح‌نامه نگاریِ اسلامی
«تقدیم به دوست دانشورم سیّد علی طباطبائی یزدی،
به پاس کوشش بی دریغش در احیای این اثر ارزشمند از میراث ارجمند امامیه»


چکیده:
أعلامُ الطرائِق فی الحُدود و الحقائِق از جمله آثار پرارج بن شَهر آشوب سَرَوی مازندرانی است که در باب تعریف و توضیح اصطلاحات علوم مختلف، از جمله علم کلام، به نگارش درآمده است. در این نوشتار به وجوه گونه‌گون اهمّیّت این کتاب، و به‌ویژه جنبه‌های کلامی آن، پرداخته شده است. بررسی این اثر نشان می‌دهد که أعلام الطرائق هم به لحاظ گستردگی و تنوّع اصطلاحاتِ موضوعات و علوم مختلف، و هم از حیث شمار اصطلاحاتِ شرح شده در هر موضوع، و هم از جهت میزانِ توضیحات ارائه شده برای هر واژه، در بین آثار مشابهِ موجود در این زمینه کم نظیر است. وسعت و غنای مطالب مطرح شده در این کتاب نیز حکایت از سعۀ اطّلاعاتی و دامنۀ مطالعاتی ابن شهر آشوب دارد. أعلام الطرائق یک اصطلاحنامۀ صرف نیست؛ بلکه دائرةالمعارفی است پر نکته و مأخذی غنی از مطالب ناب و کمیاب. این کتاب همچنین منبعی ارزشمند برای آشنائی با دیدگاهها و آراء ابن شهر آشوب در زمینۀ مسائل طبیعی و کلامی به‌شمار می‌آید.

کلید واژه:
ابن شهر آشوب، أعلامُ الطرائِق فی الحُدود و الحقائِق، اصطلاح‌نامه‌نگاری، حدود و تعریفات، اصطلاحات کلامی.


ابو جعفر محمّد بن علی بن شَهر آشوب سَرَوی مازندرانی (489 ـ 588 ه.ق)، ملقّب به «ابوجعفر ثانی» و «رشید الدّین و عِزُّ الدّین»، بی‌گمان از برجسته‌ترین دانشوران امامی سدۀ ششم هجری قمری به‌شمار می‌آید. شخصیّت علمی وی ابعاد چندگانه‌ای دارد؛ به نحوی که در منابع مختلف، از او با عنوان مُحدِّث و مفسّر و ادیبی دانا، و متکلّمی توانا یادکرده‌اند. شمار مشایخ و استادانی که وی موفّق به درک محضر آنها شده یا از ایشان به نقل رِوایت پرداخته به بیش از هفتاد نفر از عالمان سنّی و شیعی بالغ است که از میان آنها باید به بزرگانی چون محمّد بن حسن فَتّال نیشابوری (م 508 ق)، ابو علی فَضل بن حسن طَبرِسی (م 548 ق)، ابوالفُتوح رازی (م پس از 552 ق)، سَیّد فضل الله راوَندی (زنده در 570 ق)، قطب الدّین راوَندی (م 573 ق)، جارُ الله زَمَخشَری (م 538 ق) و احمد غَزّالی (م 520 ق) اشاره کرد. از بین شاگردان و راویان حدیث او نیز نامِ نامورانی همچون ابن بِطریق حِلّی (م 600 ق)، ابن ادریس حِلّی (م 598 ق)، و ابن أبی طَیّ حلبی (م 630 ق) شایان ذکراند. ابن شهر آشوب نخستین سال‌های حیاتش را در مازندران سپری کرد و پس از آن به مناطق مختلف سفر کرد. او بیشتر زندگانی خود را در بغداد و حِلّه و موصِل و حلب گذراند و سرانجام در حلب درگذشت. از آثار مهم و ارزشمند وی می‌توان اشاره کرد به:
1.مناقَبُ آلِ ابی طالب.
2. معالِمُ العُلماء.
3. مُتشابِه القرآن و مختلفه.
4. مَثالِبُ النَّواصِب.
5. أعلامُ الطرائِق فی الحُدود و الحقائِق.
دربارۀ احوال و آثار ابن شهر آشوب تک‌نگاشت‌های سودمندی نوشته شده است که رجوع به آنها برای شناخت بیشتر و دقیق‌تر وی لازم و کافی است.1
برای نمونه، نخست باید به کتاب فاضل گرامی آقای سیّد محمّد طباطبائی یزدی اشاره کنم که چندی پیش به مناسبت برگزاری کنگرۀ بزرگداشت ابن شهر آشوب اثری دربارۀ زندگانی و آثار او به نگارش درآوردند. نگرید به: ابن شهر آشوب المازندرانی، حیاته و آثاره العلمیّة، انتشارات ندای نیایش (وابسته به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی)، تهران، 1393 ش. کتاب دیگر در این زمینه عبارتست از: ابن شهر آشوب المازندرانی و مکانته العلمیّة، جواد کاظم البیضانی، مؤسّسة الصفاء للمطبوعات بیروت و دار الکتاب العربی بغداد، 1432 ق.
در این نوشتار درصدد سخن گفتن از یکی از آثار گرانسنگ و تاحدودی ناشناختۀ ابن شهر آشوب، یعنی أعلام الطرائق فی الحدود و الحقائق، برآمده‌ایم که به رغم نِفاسَت و منحصر بفرد بودن آن در زمینه‌ و زمانی که به نگارش درآمده است، تاکنون مورد توجّه جدّی قرار نگرفته است. این کتاب، که اثری ارزشمند در حوزۀ «حدود» و «تعاریف اصطلاحات»، یا به تعبیر امروزین: «اصطلاح‌نامه‌نگاری موضوعات و علوم اسلامی» بحساب می‌آید، تا پیش از این منتشر نشده بود و مهجوری آن به اندازه‌ای بود که حتّی برخی از محقّقان، آن را در زمرۀ نگاشته‌های مفقود ابن شهر آشوب برشمرده‌اند.2
برای نمونه آقای دکتر احمد پاکتچی در مدخل «ابن شهر آشوب» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 92، أعلام الطرائق را جزءِ آن دسته از تألیفات وی که باقی نمانده، یاد کرده است. جواد کاظم البیضانی نیز در کتاب ابن شهر آشوب المازندرانی و مکانته العلمیّة، ص 95 این اثر را ـ البتّه با نام غلط «الطریق فی الحدود و الحقائق» ـ از آثار مفقود ابن شهر آشوب برشمرده است.
عالمان شیعی هم در ادوار پیشین ظاهراً به این دلیل که نُسَخ محدودِ برجامانده از أعلام الطرائق به مناطق سنّی نشین منتقل شده بوده و در دسترس آنها قرار نداشته است، گویا آگاهی چندانی از این اثر نداشته و در بهره‌مندی از آن کامیاب نبوده‌اند. نخستین بار مرحوم علّامه سَیّد عبدالعزیز طباطبائی نسخه‌ای از أعلام الطرائق را در ترکیه شناسائی کردند و عکسی از آن را به ایران آوردند. این عکس در اختیار مرحوم دانش پژوه قرار گرفت تا آن را تصحیح و منتشر سازد، ولی مع الأسف هیچگاه توفیق انجام این مهم را نیافت. پس از آن، آقای دکتر حسن انصاری در نوشتاری کوتاه به معرّفی این اثر پرداختند،3
انصاری قمی،حسن، «أعلام الطرائق کتابی تازه‌یاب از ابن شهر آشوب»، نشر دانش، سال هجدهم، زمستان 1380، شماره 4، صص 30 ـ 29.
امّا از آنجا که این کتاب به زیور طبع آراسته نشده بود، اطّلاعات چندان قابل توجّهی هم از آن در اختیار قرار نگرفت. خوشبختانه این اثر ارجمند چندی قبل به مناسبت برگزاری کنگرۀ بزرگداشت ابن شهر آشوب، برای بار نخست، به همّت و تحقیق پِژوهندۀ فاضل، آقای سَیّد علی طباطبائی یزدی، فرزند شادروان علّامه سیّد عبدالعزیز طباطبائی، به طبع رسید4
محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی السروی، أعلام الطرائق فی الحدود و الحقائق، 2 ج، تحقیق: سیّد علی طباطبائی یزدی، انتشارات ندای نیایش (وابسته به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی)، تهران، 1393 ش.
و اکنون می‌توان دربارۀ آن آگاهی‌های افزونتری ارائه کرد. انتشار این اثر بطور حتم بشارتی شوق انگیز برای عموم تراث پژوهان و خاصّه محقّقان کلام اسلامی بشمار می‌آید.
ابن شهر آشوب در معالم العلماء، در فهرست آثار خود به أعلام الطرائق فی الحدود والحقائق اشاره کرده است.5
محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی، معالم العلماء، تحقیق: السیّد محمّد رضا الحسینی الجلالی، دار المَحَجّة البیضاء بیروت/ مکتبة دار علوم القرآن کربلاء، 1433 ق، ص 258.
افزون بر این، در پایان نسخۀ این کتاب نیز ترقیمۀ خود ابن شهر آشوب دیده می‌شود. از این‌رو، تردیدی در نسبت این اثر به وی وجود ندارد. ابن شهر آشوب تألیف این کتاب را ـ بنا به تصریح خودش در انجامۀ آن ـ در تاریخ رجب سال 570 هجری قمری، یعنی درست در همان سالی که متشابه القرآن و مختلفه را نیز به سرانجام رسانده،6
نگر: محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی السروی، متشابه القرآن و مختلفه، تحقیق: سیّد محمّد طباطبائی یزدی، انتشارات ندای نیایش (وابسته به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی)، تهران، 1393 ش، ج 2، ص 347.
به پایان برده است. بر این اساس باید این اثر را در زمرۀ آثار نگاشته شده در اواخر عمر او (م 588 ه.ق) بدانیم. ابن شهر آشوب در أعلام الطرائق به برخی از دیگر کتابهای خودش نظیر: الحاوی للفتاوی،7
أعلام الطرائق، ج 1، ص 166.
مناقب آل ابی طالب ،8
همان، ج 1، ص 221؛ ج 2، ص 11.
المثالب (مثالِب النواصِب)9
همان، ج 2، ص 49.
و المخزون المکنون 10
همان، ج 2، ص 182، ص 198.
ـ که کتابی ادبی و بلاغی بوده و گویا اکنون جزءِ آثار مفقود اوست ـ اشاره و ارجاع نموده است. از همین اشارات و ارجاعات نیز می‌توان دریافت که وی أعلام الطرائق را پس از نگارش کتابهای یادشده تألیف کرده است.
از أعلام الطرائق تاکنون تنها دو نسخۀ خطّی شناخته شده است که خوشبختانه مصحّح محترم در تصحیح آن، از هر دو استفاده کرده است:
الف) یکی از این دو نسخه، دست‌نوشتی است که در کتابخانۀ اینَبَی (اینَه بیگ) بورسا ضمن مجموعۀ حسین چلبی با شمارۀ 1148 در ترکیه نگهداری می‌شود و تاریخ کتابت آن به زمانی نزدیک به حیات ابن شهر آشوب باز می‌گردد. ظاهراً مرحوم علّامه سیّد عبدالعزیز طباطبائی ـ که اوّل بار این نسخه را شناسائی کردند ـ بر این اساس که از سوئی دست‌نوشتِ یادشده فاقد امضای کاتب است، و از سوی دیگر این دست‌نوشت، نسخه‌ای کهن است که می‌تواند متعلّق به عصر خود ابن شهر آشوب باشد، معتقد بودند که احتمالاً نسخۀ مورد گفت‌وگو به خط و کتابت خودِ ابن شهر آشوب است. امّا بر خلاف این نظر، از آنجا که در این دست‌نوشت اغلاط متعدّدی راه یافته است و خطّ کتابت نسخه نیز در چندین موضع دگرگون گردیده، گمان نمی‌رود که کاتبِ این نسخه شخص ابن شهر آشوب بوده باشد.11
سیّد علی طباطبائی یزدی، مقدّمۀ أعلام الطرائق، ج1، ص الزای.
با این وصف، این احتمال نیز قابل طرح است که دست‌نوشت حاضر به املای او و کتابت چند کاتب مختلف باشد. متأسّفانه این نسخه، از آغاز و میانه چند برگی افتادگی دارد و ظاهراً فاقد چهار بابِ نخست این اثر است. در کناره‌های این دست‌نوشت حواشی بسیاری دیده می‌شود که نویسندۀ آن به‌نظر باید عالمی نکته‌سنج و فاضل بوده باشد. با توجّه به اینکه رسم الخط و همچنین عبارات دعائی حاشیه‌نگار متفاوت با کاتبِ متن نسخه است، می‌توان نتیجه گرفت که صاحبِ حاشیه، شخصی غیر از کاتب متن، و برخِلاف او، عالمی شیعی بوده است.12
همان، ص الزای.

ب) نسخۀ دوم، دست‌نوشتی است که در کتابخانۀ جامعِ الأزهرِ قاهره با شمارۀ 23085 [1278] نگهداری می‌شود. خوشبختانه این نسخه، با وجود از بین رفتن برخی از کلمات در اثر رطوبت و پوسیدگی، نقایص مشهودِ در نسخۀ بورسا را ندارد، بلکه آنها را برطرف می‌سازد. برخِلاف نسخۀ بورسا، نویسندۀ دست‌نوشت قاهره، عالمِ شیعیِ فاضلی بوده است و لذا اغلاط بسیاری که در نسخۀ ترکیه مشاهده می‌شود، در این دست‌نوشت به‌چشم نمی‌خورد. عِلاوه بر این، حرکت‌گذاری‌ها و شَکل و اعراب کلمات و همچنین بلاغات متعدّدی که در حواشی نسخه دیده می‌شود، حکایت از اِتقان و صحّت بیشتر این نسخه نسبت به مخطوطۀ بورسا دارد. ظاهراً این نسخه، نسخۀ اصل و مادر برای دست‌نوشت بورسا بوده است. با این حال، دو نسخۀ یادشده در برخی مواضع اختلافاتی با یکدیگر دارند که احتمالاً در اثر افزوده شدن پاره‌ای عبارات به هر دو نسخه پس از کتابت آنها بوده است. گفتنی است که در اطراف این نسخه نیز حواشی متعدّدی درج شده است که در مواردی عین همان حواشی مندرِج در نسخۀ ترکیه است و در مواردی دیگر تا حدودی متفاوت با آن. پاره‌ای از حواشی نیز وجود دارد که مختصّ به هر یک از آن دو نسخه است و اصلاً در دست‌نوشت دیگر مکتوب نیست. حاشیه‌نگار این حواشی ـ چنانکه گذشت ـ عالم شیعیِ محقّقی بوده است که شاید خودِ نویسندۀ متن، یعنی ابن شهر آشوب باشد. این احتمال نیز می‌رود که حواشی موجود، نه به خامۀ وی، بلکه املاء او بوده باشد. مؤیّد این فرضیّه که صاحب این حواشی شخص ابن شهر آشوب است، عباراتی مثل «نعنی بقولنا کذا» بجای «یعنی بقوله کذا» در میان حواشی است که نشان می‌دهد حاشیه‌نگار احتمالاً همان مصنّف بوده است.13
همان، ص الصاد.
خوشبختانه مصحّح کاردانِ این اثر ـ برخِلاف عادت برخی از مصحّحان سهل‌انگار که به حواشی نُسَخ هیچ توجّهی ندارند و آنها را اموری زائد می‌انگارند که می‌توان در فرایند تصحیح، آنها را حذف یا گزینش‌ کرد ـ با کمال دقّت، حواشی موجود در هر دو نسخه را در ذیل متن درج کرده و امکان استفاده از آنها را برای خواننده فراهم آورده است؛ فجزاه الله خیراً کثیراً.
همچنین مصحّح کتاب، با توجّه به این که در نسخۀ قاهره حذف و اضافات و تصحیحات بسیار و نیز الصاق برگه‌هایی خرد و کلان به نسخه در مواضع مختلف صورت گرفته است، این احتمال را مطرح کرده است که مخطوط قاهره در همان حین تألیف کتاب، کتابت شده باشد.14
نگرید: همان، ص الضاد.
متأسّفانه راقم این سطور هم‌اکنون این نسخه را در اختیار ندارد تا در خصوص مسئلۀ یادشده تحقیق بیشتری نماید ولی بطور معمول، انجام «حذف و اضافات و تصحیحات بسیار و نیز الصاق برگه‌هایی خرد و کلان به نسخه در مواضع مختلف» در دست‌نویس‌های اصل که به خطّ نویسنده کتابت می‌شده است، اتّفاق می‌افتاده است.
در خصوص ویژگی‌هایِ دیگرِ دو نسخۀ یادشده نِکات افزونتری نیز قابل ذکر به نظر می‌رسد که البتّه فراتر از مقاصد این نوشتار است و باید با دقّت و تفصیل بیشتر در مقالی دیگر پی گرفته شود. آنچه اکنون مایلم بدان بپردازم تبیین وجوه چندگانه و چندگونۀ اهمّیّت کتاب أعلام الطرائق و بیان ضرورت رجوع محقّقان علوم اسلامی، خاصۀ کلام پژوهان، به این اثر پرارج در پِژوهش‌های مختلف اسلام شناسانه است.
می‌دانیم که از قرون گذشته تا به امروز و همزمان با شَکل‌گیری علوم مختلف، همواره اصطلاح‌نامه‌هایی به منظور شرح معانیِ اصطلاحاتِ استعمال شده در علوم، نوشته می‌شده است. به نظرِ نویسندگان اینگونه آثار، از آنجا که در هر علمی، مُصطلحاتی هست که معنا و مفهومی خاص دارد، و کاربرد آنها در آن علم، بر حسب همان معنا و مفهوم ویژۀ آنها در همان علم است، شخصی که درصدد مطالعه و تحقیق در دانشی خاص برمی‌آید، نخست باید با اصطلاحات آن رشته، و معانیِ مُصطَلَح واژگان در میان اهلِ آن علم آشنا گردد تا پس از آن بتواند مقصود نویسندگان متون آن قلمرو معرفتی را دریابد. ابوعبدالله خوارزمی (م 387 ق)، صاحب مفاتیح العلوم، در آغاز این کتاب گرانبها، انگیزه‌اش را از نگارش چُنین اثری، تألیف «کتابی که کلید تمام دانش‌ها باشد و مشکلات صِناعت‌های پیشین را حل کند و تعاریف و اصطلاحات هر گروه از دانشمندان را، که فرهنگ‌های لغت موجود، فاقد همه یا بیشتر آنها است، دربرداشته باشد» معرّفی کرده است. به عقیدۀ او «حتّی اگر ادیبِ سخندان ورزیده‌ای بخواهد به یکی از کتاب‌هایی که در ابواب علوم و حکمت نوشته شده رجوع کند، بدون آشنائی با آن دانش و فن، از مطالب آن چیزی نخواهد فهمید و هنگام مراجعه به آنها مانند مردم بی‌سواد خواهد بود.».15
نگرید: خوارزمی، محمّد بن احمد بن یوسف، مفاتیح العلوم، حقّقه و قدّم له: ابراهیم الأبیاری، دارالکتاب العربی، الطبعة الثانیة، 1409 ق، صص 14 ـ 13. ترجمه عبارات خوارزمی، با اندکی اصلاحات و تغییرات، برگرفته است از: ترجمۀ مفاتیح العلوم، مترجم: سَیّد حسَین خَدیو جم، چاپ سوم، پائیز 1383، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ص 4.
خوارزمی سپس برای نمونه به اصطلاح «رَجعت / رَجعة» اشاره کرده، می‌گوید:
«این کلمه در نزد لغویان به معنی یکبار رجوع کردن است و به اعتقاد آنان معنی دیگری از آن فهمیده نمی‌شود؛ ولی همین کلمه در نزد فقیهان در "طلاق رِجعی" معنیِ از سر گرفتن زناشویی می‌دهد. "رجعة" در نزد متکلّمان ـ و به عقیدۀ بعضی از شیعیان ـ رجوع یا بازگشت امام است پس از فوت یا غیبت، و در نزد کاتبان دیوان حساب، گزارشی است که وکیل خرج برای خوراک یک نوبت سپاه تسلیم می‌کند، و در نزد منجّمان، حرکت ستارگان است از خمسۀ متحیّره در جهتی که مخالف با ترتیب و نظم برجهاست».16
همانها.

شیخ طوسی هم که خود، نویسندۀ یکی از اصطلاح‌نامه‌های مهم در زمینۀ علم کلام به نام المقدّمة فی المدخل إلی علم الکلام است، در مقدّمۀ اثرش خاطرنشان کرده که متکلّمان برای اصطلاحات رایجی که در آثار خود استعمال می‌کنند، تعاریف، وضع‌ها و معانی خاصّی در میان خود دارند که گاه موافق و به مقتضای لغت نیست؛ از این‌رو، کسی که بدون آشنایی با این تعاریف و معانی در متون کلامی نظر کند، بهره‌ای از آنها نمی‌برد؛ امّا اگر نخست از مراد و منظور متکلّمان از آن الفاظ آگاهی یابد و پس از آن، به مطالعۀ کلام آنها بپردازد، آنگاه سخن ایشان را بدرستی درمی‌یابد و به مراد و مقصود خویش نائل می‌شود.17
«سألتم ايّدكم اللَّه إملاء مقدمة تشتمل على ذكر الألفاظ المتداولة بين المتكلّمين و بيان أغراضهم منها، فإنّ لهم مواضعات مخصوصة ليست على موجب اللغة، و من نظر في كلامهم و لا يعرف مواضعتهم، لم يحظ نظائر من ذلك و إذا وقف على مرادهم، ثم نظر بعد ذلك في ألفاظهم، حصلت بغيته، و تمّت منيته‏.». (طوسی، محمّد بن حسن، المقدّمة فی الکلام، چاپ شده با شرح المقدّمة فی الکلام، تحقیق و تقدیم: حسن انصاری، زابینه اشمیتکه، تهران، میراث مکتوب، 1392ش، ص 3).
ابن شهر آشوب هم در پایان أعلام الطرائق یادآور شده است که هر کس می‌خواهد به نگارش در زمینۀ یکی از علوم دست یازد، باید الفاظ و اصطلاحات آن علم را مطابق با معانی مورد اتّفاق میان اهل آن علم بکار برد و از معانی وضع شده از سوی آنان عدول ننماید.18
«یجب علی المصنّف الشارع فی فنٍّ من العلوم أن یستعمل ألفاظ أهله و لایعدل عن معانیهم.». (ابن شهر آشوب ، أعلام الطرائق فی الحدود و الحقائق، ج 2، ص 220).
بنابراین کسی که قصد پرداختن به علمی را دارد، اعمّ از خواننده یا نویسنده، در وهلۀ نخست لازم است با اصطلاحات خاصّ آن علم و معانی ویژۀ آنها آشنا شود. از همین‌جا، ضرورت تدوین اصطلاح‌نامه‌ها و رجوع به آنها روشن می‌گردد.
أعلام الطرائق فی الحدود و الحقائق، آنگونه که از نامش هویداست، کتابی است در باب حدود و تعریفاتِ اصطلاحات علوم. این کتاب، اثری بس ارزشمند در اصطلاح‌نامه نگاری اسلامی است که نویسنده در آن به شرح و تعریف شمار زیادی از اصطلاحات مربوط به موضوعات و علوم مختلف از جمله علم کلام پرداخته است. پیش از ابن شهر آشوب و هم پس از او، اصطلاح‌نامه‌هائی در تعریف و شرح اصطلاحات کلامی تدوین و تألیف شده است که از باب نمونه می‌توان اشاره کرده به: المقدّمة فی المدخل إلی علم الکلام / المقدّمة فی الکلام املاء شیخ الطّائفه ابوجعفر محمّد بن حسن بن علی الطّوسی (م 460 ق)،19
چاپ شده در ضمن «چهار فرهنگنامۀ کلامی» در مجموعۀ «الذکری الألفیّة للشیخ الطوسی»، ج 2، به تصحیح: محمّدتقی دانش پژوه، دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350 شمسی، و همچنین تجدید چاپ آن در: الرسائل العشر، مؤسّسه نشر اسلامی، قم. ویراست تازه‌ای از این اثر را بنگرید در: طوسی، محمّد بن حسن، المقدّمة فی الکلام، چاپ شده با شرح المقدّمة فی الکلام، تحقیق و تقدیم: حسن انصاری، زابینه اشمیتکه، تهران، میراث مکتوب، 1392ش.
کتاب الحدود [ الحدود و الحقائق فی شرح الألفاظ المصطلحة بین المتکلّمین من الإمامیّة] تألیف قاضی اشرف الدین صاعد بَریدی آبی (از دانشمندان قرن ششم هجری)،20
این رساله بار نخست با تصحیح مرحوم محمّدتقی دانش‌پژوه در ضمن «چهار فرهنگنامۀ کلامی» در مجموعۀ «الذکری الألفیّة للشیخ الطوسی»، ج 2، دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350 شمسی، صص 219 ـ 233، چاپ شد که البتّه با برخی اغلاط همراه بود، ولی بار دیگر بصورت محقَّق و به تحقیق حُسَین علی مَحفوظ در مطبعة المعارف بغداد، 1970 م به طبع رسید که بعدها مطبعة الاسلام قم آن را اُفسِت نمود.
الحدود املاءِ قطب‌الدّین مُقری نیشابوری (از دانشمندان شیعی سدۀ ششم هجری)،21
منتشر شده به تحقیق دکتر محمود یزدی مطلق (فاضل)، مؤسّسة الإمام الصادق (ع)، قم، 1414 ق.
کتاب الحدود فی الأُصُول (الحدود و المُواضَعات) نوشتۀ ابوبکر محمّد بن حسن بن فورَک اصفهانی اشعری (م 406 ق)،22
چاپ دارالغرب الإسلامی، به تحقیق: محمّد السلیمانی، 1999 م.
الحدود الکلامیّة والفقهیّة علی رأی أهل السنّة الأشعریّة نگاشتۀ ابوبکر محمّد بن سابِق الصِّقِلِّیِّ (م 493 ق)،23
چاپ شده به تحقیق دکتر محمّد الطَّبَرانی، دارالغرب الإسلامی، تونس، 2008 م.
کتاب المُبین فی شرح معانی ألفاظ الحکماء و المتکلّمین از سیف الدین آمِدی (م 631 ق)،24
منتشر شده به تحقیق: حسن محمود الشافعی، مکتبة وهبة، قاهره، 1413 ق / 1993 م، طبع دوم. ویراست دیگری از این اثر را نگرید در: المصطلح الفلسفی عند العرب، تحقیق: عبدالأمیر الأعسم، چاپ دوم، قاهره، الهیئة المصریة العامّة للکتاب، 1989 م، صص 388 ـ 303.
و الحدود الأنیقة و التعریفات الدقیقة تألیف قاضی شیخ زکریّا بن محمّد انصاری (م 926 ق).25
نگرید: الحدود الأنیقة و التعریفات الدقیقة، تحقیق: دکتر مازن المبارک، دارالفکر المعاصر، بیروت، 1411 ق،.

از آنجا که به خواست خداوند در نوشتاری مستقل به معرّفی اصطلاحنامه‌های یادشده و همچنین سایر آثار منتشر شده در این زمینه خواهیم پرداخت، در مقاله حاضر از معاجم پیشگفته سخن نگفته، تنها به بحث از ویژگی‌های ساختاری و محتوائی أعلام الطرائق بسنده می‌کنیم.
از حیث ساختار، أعلام الطرائق مشتمل بر سی و سه باب است که هر باب از چندین فصل تشکیل شده است و در هر فصل، تَعدادی از مهمترین مصطلحات رایج و فنّی در موضوعات و علوم مختلف توضیح داده شده است. طبقه‌بندی اصطلاحات در این کتاب نه مثل کتاب الحدودِ [ الحدود و الحقائق فی شرح الألفاظ المصطلحة بین المتکلّمین من الإمامیّة] قاضی اشرف‌الدّین صاعد بَریدی آبی، و التعریفاتِ میر سَیّد شریف جُرجانی بر حسب حروف الفبا و ترتیب الفبایی است، و نه همچون مفاتیح العلومِ خوارزمی بر اساس طبقه‌بندی علوم مختلف؛ بلکه ابن شهر آشوب اصطلاحات فنّی را به نحو «موضوعی» دسته‌بندی کرده و در هر باب، اصطلاحات مربوط به یک موضوع را برشمرده و تعریف کرده است. از این حیث به نظر می‌رسد که ساختار و نحوۀ تبویب أعلام الطرائق تا حدودی شبیه به رسالۀ «المقدّمة فی المدخل إلی علم الکلام / المقدّمة فی الکلام» از شیخ طوسی و « الحدود» قطب‌الدّین مُقری نیشابوری باشد. برای نمونه، ابن شهر آشوب در باب «أمکنة» به تعریف اصطلاحات مربوط به موضوع «مکان» پرداخته و در ذیل آن اصطلاحاتی همچون «عرش»، «کرسی»، «عالَم»، «البیت المعمور»، «المُزدَلِفة»، «سقیفة بنی ساعدة»، «الصومعة»، «الزاویة» و ... را تعریف نموده است. او البتّه در همین باب، پاره‌ای از اصطلاحات را نیز که شاید چندان ربط مستقیمی به مقولۀ «مکان» نداشته باشد، مطرح کرده و توضیح داده است؛ اصطلاحاتی همچون: «درهم» و «دانق» و «مثقال» که هر یک، واحدی برای سنجش‌اند و نه اسمی از جنس مکان.
ابوابی که در أعلام الطرائق آمده است عبارتست از: باب الأزمنة، باب الأمکنة، باب أنواع الأعراض، باب الأکوان، باب الاعتماد، باب التألیف، باب الأصوات، باب الآلام، باب الاعتقاد، باب العلم، باب النظر، باب الظنّ، باب الإرادة، باب التکلیف، باب الحیاة، باب القدرة، باب الشهوة والنِّفار، باب الألوان والطعوم والأراییح، باب الحرارة والبرودة والرطوبة والیبوسة، باب الفناء والاعادة، باب الفعل، باب الأسماء والصفات، باب الصفات، باب النُّبُوّات، باب الشرعیّات، باب الخلافیّات، باب النحو و التصریف، باب الکتابة، باب البلاغة والفصاحة، باب العَرُوض والقوافی والشعر، باب الطبّ والنجوم و الحساب، باب الموجبات.
چنانکه ملاحظه شد، موضوعات و علوم گوناگونی که ابن شهر آشوب در این اثر به تعریف و توصیف اصطلاحاتشان پرداخته است دامنۀ وسیعی دارد و موضوعاتی چون: «زمان» و «مکان» و «نُبُوّات» و «شرعیّات»، و علومی همچون: صرف و نحو و بلاغت، کلام، ریاضیّات، طبیعیّات، تاریخ، تفسیر، حدیث، فقه، اصول، طبّ و هیئت (نجوم) را شامل می‌شود. در واقع، أعلام الطرائق هم به لحاظ گستردگی و تنوّع اصطلاحاتِ موضوعات و علوم مختلف، و هم از حیث شمار اصطلاحاتِ شرح شده در هر موضوع، و هم از جهت میزانِ توضیحات ارائه شده برای هر واژه، در بین آثار مشابهِ موجود در این زمینه کم نظیر، و شاید هم بی‌نظیر است. دیگر اصطلاح‌نامه‌هایی که در حوزۀ شرح و تعریف واژگان علوم در قرون میانی اسلامی می‌شناسیم، اغلب یا تنوّع و گونا‌گونی اصطلاحات موجود در اعلام الطرائق را ندارد، یا از جهت تعداد اصطلاحات تعریف شده به مرتبۀ آن نمی‌رسد، یا مقدار توضیحاتی که برای هر واژه ارائه کرده‌اند به میزان توضیحات بیان شده در أعلام الطرائق نیست. وسعت و عمق و غنای مطالب مطرح شده در این کتاب، نشانی بارز از سعۀ اطّلاعاتی و دامنۀ مطالعاتی ابن شهر آشوب است. در حقیقت، دسترسی و احاطۀ ابن شهر آشوب به متونِ علوم گوناگون از آثار مختلف او، خاصّه مناقب آل أبی طالب و متشابه القرآن و همین أعلام الطرائق، بخوبی پیداست. اساساً یکی از ویژگی‌های برجستۀ ابن شهر آشوب آشنایی گستردۀ او با منابع دیرینه و گونه‌گون شیعه و سنّی و آگاهی از تراث اسلامی اعمّ از کلام، تفسیر، حدیث، فقه، رجال، تاریخ، ادبیات و علوم وابسته به اینها است. ارجاعات و نیز منقولاتی که او از منابع مختلف در جای‌جای آثار خود آورده است ـ البتّه بر فرض آن که به نحو مستقیم و بدون واسطه و رونویسی از منابع دیگر باشد ـ شاهدی نیک بر فراوانی و تنوّع آثاری است که این دانشمند والا مقام شیعی در اختیار داشته و به مطالعه گرفته است؛26
برای آگاهی از کتابخانه و منابع در دسترس ابن شهر آشوب نگرید به: صابری، حسین، درآمدی بر کتابخانه ابن شهر آشوب، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1393 ش. این اثر البتّه کامل و دقیق نیست؛ زیرا نویسنده محترم دو کتاب مهمّ ابن شهر آشوب یعنی مثالب النواصب و أعلام الطرائق را اصلاً بررسی نکرده است. هر دو کتاب هم‌اکنون منتشر شده و باید منابع آنها نیز شناسائی و تخریج شود. در این خصوص همچنین نگاه کنید به دو یادداشت زیر از آقای دکتر حسن انصاری منتشر شده در سایت اینترنتی کاتبان:
1) «کتابخانۀ ابن شهر آشوب» به نشانی:
http://ansari.kateban.com/post/1197
2) «ملل ونحل ابن شهرآشوب» به نشانی:
http://ansari.kateban.com/post/1849

آثاری که از برخی از آنها امروزه جز نامی و منقولاتی خُرد هیچ باقی نمانده است و دست‌نوشتی از آنها در میراث کهنِ بازمانده نمی‌توان سراغ گرفت. به همین جهت است که یکی از ویژگی‌های ممتاز و شایان توجّه آثار ابن شهر آشوب از جمله أعلام الطرائق، اشتمال آنها بر مطالب و نصوصی است که در منابع دیگرِ در دسترس ما وجود ندارد و در حال حاضر یگانه مأخذ ما در شناخت چُنان مطالب و منقولاتی، همان نگاشته‌های ابن شهر آشوب است.
از دیگر ویژگی‌های مهمّ کتاب أعلام الطرائق آن است که ابن شهر آشوب در مقام تعریفِ اصطلاحات، تنها به ذکر یک تعریف بسنده نکرده، بلکه اغلب کوشیده است تا تعاریف مختلفی را که از آن اصطلاح بیان شده است، بازگو کند. در نتیجه، خواننده می‌تواند با رجوع به این کتاب از حدود و تعاریف گوناگونی که برای یک اصطلاح عرضه شده است، آگاهی یابد. این، درست برخِلاف شیوۀ بسیاری از اصطلاح‌نامه‌های دیگر است که بطور معمول صرفاً تعریف مختار خود از واژگان را بیان کرده‌اند و چندان به تعاریف و اقوال دیگر نپرداخته‌اند. برای نمونه، ابن شهر آشوب در أعلام الطرائق در تعریف اصطلاح «عقل» به هشت تعریف اشاره کرده است،27
«[1] العقل مجموع علومٍ اذا اجتمعت سُمّیت عقلاً؛ [2] وقیل: عبارة عن علومٍ مخصوصةٍ إذا کَمُلَت للإنسان سُمّیَ عاقلاً. [3] وقیل: هو اسم لعلوم إذا حصلت للإنسان صحَّ تکلیفه. [4] وقیل: هو العلم الضروریّ بحُسن بعض الأفعال و قُبح بعضها. [5] وقیل: هو العلوم الضروریّة التّی لا یحسُن بدون کمالها التکلیفُ. [6] وقیل: علوم مخصوصة إذا حصلت فی الواحد وجبت علیه المعرفة و توجَّه إلیه التکلیف. [7] وقیل: مجموع علومٍ بها یُتمکَّن من الاستدلال بالشاهد علی الغائب. [8] وقیل: العلم بحُسن الحَسن و قُبحِ القبیح، سمّیَ بذلک لأنّ العلم بقُبح القبیحِ یمنع العالِم به من الإقدام علیه، ولهذا الاشتقاق امتنعوا من إجراء هذه اللفظة علی الله تعالی.». (أعلام الطرائق، ج 1، ص 141).
در حالی که در المقدّمة فی الکلامِ شیخ طوسی28
«العقل عبارة عن مجموع علوم إذا اجتمعت سمیت عقلاً». (طوسی، محمّد بن حسن، المقدّمة فی الکلام، چاپ شده با شرح المقدّمة فی الکلام، تحقیق و تقدیم: حسن انصاری، زابینه اشمیتکه، تهران، میراث مکتوب، 1392ش، ص 22).
و کتاب الحدودِ قاضی صاعد بَریدی29
«العقل عبارة عن مجموع علوم ضروریّة إذا خلقها الله تعالی فی الإنسان صحّ منه تکلیفه.». (قاضی صاعد بَریدی، اشرف الدین، الحدود، تحقیق: حسین علی محفوظ، ص 22).
و الحدودِ قطب‌الدّین مُقری نیشابوری30
«فأمّا العقل: فهو عبارة عن علوم مخصوصة إذا كملت للإنسان يسمّى عاقلاً.». (مُقری نیشابوری، قطب‌الدّین، الحدود، ص 91).
و الحدود فی الأُصُولِ ابن فورَک اصفهانی31
«العقل: هو البَدَائِهُ من العلوم التّی لا یَشرَکُ فی علمِها العاقلون البهائِمَ، والمتیقِّظون النومَ.». (ابن فورک اصفهانی، ابوبکر، الحدود فی الأُصُول، ص 79).
و الحدود الکلامیّة والفقهیّة علی رأی أهل السنّة الأشعریّة از ابوبکر محمّد بن سابِق الصِّقِلِّیِّ32
«فحدّ العقل ما عَلِمَ به المخلوقُ امتناعَ [وجود] المستحیلات.». (محمّد بن سابِق الصِّقِلِّیِّ، ابوبکر، الحدود الکلامیّة والفقهیّة علی رأی أهل السنّة الأشعریّة، ص 162).
تنها به بیان یک تعریف از «عقل» اکتفا شده است.
به همین نحو، ابن شهر آشوب در تعریف اصطلاح «عصمت» هشت تعریف را ذکر کرده است33
«العصمة فی الأصل المنع. و فی العُرف [1] کلّ لطفٍ إذا فعلَه الله تعالی امتنعَ المکلَّف من فعل المعصیة و ترک الواجب. [2] وقیل: ما یُختار عندَه ترکُ القبیح المتمکّن منه، ولولاه لَما کان یَختاره. [3] وقیل: هو المنع باللُطف من فعلِ القبیح لا علی وجه الحَیلولَة. [4] وقیل: اسمٌ لِما علِمَ الله تعالی أنّ المکلَّف یَختار عنده الامتناعَ من جمیع القبائح. [5] وقیل: هی اللُطف الذی یفعله الله تعالی فیختار العبدُ عندَه الامتناعَ من فعل القبیح. [6] وقیل: ما لا یقع عنده القبیح وإن لم یرتفع. [7] وقیل: أن یُقطَع علی باطنه ویُعلَم أنّه یمتنع کامتناعه فی الظاهر. [8] وقال المرتضی: «معناها أن لا یَختار فی المستقبل القبیحَ لا ظاهراً و لا باطناً، وإن کان قادراً علیه.». (أعلام الطرائق، ج 2، ص 7).
؛ حال آن که قطب‌الدّین مُقری نیشابوری در الحدود34
«العصمة: ما يرتفع عنده القبيح و لولاه لم يرتفع.». (نیشابوری، قطب‌الدّین، الحدود، ص 102).
و قاضی صاعد بَریدی در کتاب الحدودش35
«العصمة ما یمتنع المکلّف عنده من فعل القبیح. ولولاه لما امتنع.». (قاضی صاعد بَریدی، اشرف‌الدّین، الحدود، تحقیق: حسین علی محفوظ، ص 23).
و ابن فورَک اشعری در الحدود فی الأُصُول36
«العصمة: هی الحِراسةُ من مَواقعِ الذنبِ.». (ابن فورَک اصفهانی، ابوبکر، الحدود فی الأُصُول، ص 119).
و ابوبکر محمّد بن سابِق الصِّقِلِّیِّ در الحدود الکلامیّة والفقهیّة37
«حدّ العصمة: الحراسة من المعاصی.». (محمّد بن سابِق الصِّقِلِّیِّ، ابوبکر، الحدود الکلامیّة والفقهیّة علی رأی أهل السنّة الأشعریّة، ص 148).
فقط به ایراد یک تعریف بسنده کرده‌اند. البتّه تعاریف ارائه شده از سوی ابن شهر آشوب در مورد تمام اصطلاحات تا این اندازه مبسوط و درازدامن نیست و در موارد بسیاری، او نیز تنها به یک یا دو تعریف برای هر اصطلاح اشاره کرده است؛ لکن مهم این است که در مواضعی که تعاریف متعدّد و مختلفی از یک اصطلاح وجود داشته است، ظاهراً تلاش وی بر این بوده تا به بیشتر آن تعاریف‌ اشاره کند، و همین امر هم یکی از وجوه تمایزِ اثر او از دیگر اصطلاحنامه‌هایِ هم‌رده و هم‌دورۀ خودش است.
نکتۀ قابل توجّه دیگر اینکه أعلام الطرائق منبعی است بسیار ارزشمند برای آشنائی با دیدگاهها و آراء ابن شهر آشوب در زمینۀ پاره‌ای از موضوعات کلامی و به‌ویژه مسائل طبیعی (مباحث موسوم به لطیف یا دقیق الکلام) مطرح در دانش کلام. هرچند که پرداخت وی به مسائل کلامی و طبیعیّاتی در این اثر به نحو استطرادی و فرعی است، با لحاظ اینکه از او اثر مستقلّی در خصوص موضوعات یادشده سراغ نداریم، از همین اندک مباحث مطرح شده در این کتاب می‌توان تا اندازه‌ای برخی از زوایای ناپیدای اندیشه‌های طبیعی و کلامی او را بررسید. ابن شهر آشوب در مواردی، پس از اشاره به تعریف یک اصطلاح کلامی به بیان پاره‌ای از مسائل و احکام مربوط به آن پرداخته است. برای نمونه، او ذیل تعریف اصطلاح «فَناء» و «اعاده»، بحث کلامی نسبتاً مفصّلی دربارۀ اعادۀ اجسام در قیامت ارائه کرده است. 38
نگرید به: أعلام الطرائق، ج 1، ص 220.
همچنین در موضع دیگری، به اقوال قابل توجّهی دربارۀ کیفیّت شهادت دادن اعضاء و جوارح انسان در روز قیامت اشاره کرده است.39
نگرید به: همان، ص 223.
همو پس از اشاره به دیدگاه‌های مختلف در خصوص تعریف اصطلاح «ظنّ»، رأی خود را در این زمینه ابراز کرده است.40
نگرید به: همان، صص 160ـ159.

از تعاریف اصطلاحات کلامی و ایستارهائی که گاه ابن شهر آشوب ـ در خلال بیان تعریف‌های مختلف ـ در خصوص مسائل طبیعی یا کلامی ابراز کرده است، می‌توان دریافت که وی از حیث فکر و روش کلامی، احتمالاً پیرو سنّت کلامی متکلّمان امامی بَهشَمی بغداد، یعنی مکتب کلامی شریف مرتَضی و پیروان او، بوده است. نقل‌های متعدّد او از آثار کلامی شریف مرتَضی41
برای نمونه نگرید به: أعلام الطرائق، ج 1، صص: 52، 61، 67، 79، 78، 152، 153، 161، 165، 193، 221، 242، 243، 250، 268، 272، 279، 284، 288، 289،292؛ ج 2، صص: 7، 8، 23، 111، 113.
و شیخ طوسی42
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 176، 205، 237، 247، 280، 291؛ ج 2، صص: 3، 21، 23، 103، 107، 112، 114، 119، 120، 121، 123، 126، 127، 138.
و نیز منقولاتی که وی گاه از معتزلیان بَهشَمی همچون ابوهاشم جُبّائی،43
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 78، 95، 98، 100، 165، 173 ، 191، 192 ، 200، 220، 268، 279.
قاضی عبدالجبّار معتزلی،44
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 60، 197، 249؛ ج 2، ص 213.
ابن مَتَّوَیه ـ که ابن شهر آشوب در یکجا از کتاب التذکرة فی احکام الجواهر والأعراض او نام برده است45
همان، ج 1، ص 37، نیز نگرید به: همان، ص 48.
ـ و ابو رشید نیشابوری46
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 48، ص 76؛ ج 2، ص 213.
آورده است، گواهی نیک بر این امر است. اساساً منابع و مآخذی که ابن شهر آشوب در تدوین أعلام الطرائق در بخش تعریف واژگان کلامی و طبیعیّاتی از آنها استفاده کرده است، منابع و مصادر معتزلی است. او در این اثر بطور معمول به ذکر مآخذی که از آنها نقل قول می‌کند نپرداخته و تنها اسامی صاحبان اقوال را یادآور می‌شود، ولی با توجّه به گفتاوردهای فراوانِ وی از متکلّمان معتزلی، از جمله ابو علی جُبّائی،47
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 42، 40، 47، 58، 67، 130، 165، 251، 268، 267، 270، 272، 274، 278؛ ج 2، ص 213.
ابوالقاسم کَعبی بلخی،48
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 42، 126، 155، 182، 184، 186، 254.
قاضی ابویوسف قزوینی،49
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 90، 245.
ابو عبدالله بصری،50
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 76.
نظّام،51
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 57.
جاحظ،52
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 180؛ ج 2، ص 36.
ابو الهُذَیل،53
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 58.
ابن اِخشید54
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 148.
و ابوالحسَین بصری،55
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 212؛ ج 2، ص 213.
می‌توان دریافت که اعتماد و اتّکای او در فراهم آوردن این اثر تا چه اندازه به آثار معتزله و پیروان ایشان بوده است. در این زمینه بطور خاص باید از ابوالحسن علی بن عیسی رُمّانی (م 384 ه.ق)، ادیب و متکلّم برجستۀ معتزلی بغدادی، یاد کرد که ابن شهر آشوب در بسیاری از مواضع56
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 57، 60، 76، 79، 86، 103، 105، 126، 133، 137، 148، 150، 152، 159، 179، 182، 224، 229، 239،245، 288؛ ج 2، صص: 24، 111، 135، 153، 167، 211، 212.
، در تعریف اصطلاحات طبیعی، کلامی و ادبی، اقوال و ایستارهای او را مطرح و بدانها استشهاد نموده است.
چنانکه گذشت، آبشخوری سرشار که ابن شهر آشوب در تعریف اصطلاحات کلامی به‌وُفور از آن بهره گرفته، آثار متکلّمان امامی بَهشَمی بغدادی است. پیشتر، برخی از ارجاعات وی به آثار شریف مرتَضی و شیخ طوسی بیان شد و اکنون در تکمیل آن باید گفت که آثاری همچون الذَّخیره57
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 89، 101، 117، 147، 277.
و امالیِ58
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 179.
سَیّد مرتَضی و نیز المقدّمة فی الکلام59
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 39 که چنانکه مصحّح کتاب هم تذکار داده است، تمام این بخش برگرفته از فصل سوم المقدّمة فی الکلام شیخ طوسی است.
و تفسیر تبیانِ60
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 83، 85، 88، 89، 96، 97، 103، 117، 120، 127، 129، 132، 134، 178، 197، 198، 201، 234، 239، 261، 269؛ ج 2، صص: 8، 31، 134، 213.
شیخ طوسی از مصادری است که ظاهراً تعاریف ابن شهر آشوب در موارد متعدّد ناظر به تعاریف موجود در آنها است. نمونه‌هائی هم البتّه وجود دارد که تعریف‌های نقل شده از شریف مرتَضی، در آثار موجودِ متداوَل وی مشاهده نمی‌شود و ظاهراً باید منقول از برخی آثار از دست رفتۀ جناب مرتَضی باشد. استناد به اقوال شیخ مفید هم در سه موضع قابل مشاهده است که دو موردِ آن61
همان، ج 1، صص 182 و 261. نیز نگرید به: ج 2، ص 8.
ظاهراً مربوط به اقوال شیخ مفید در تصحیح الاعتقاد است. ابن شهر آشوب در چند مورد نیز از آراء و تعریفات ابن نوبخت62
همان، ج 1، ص 277.
یا نوبختی یاد کرده است. همو در بخش تعریف اصطلاحات فقهی از میان دیگر عالمان امامی، به گفتارها و آراء سَلّار63
همان، ج 2، صص: 121، 123، 125، 127.
و ابن بَرّاج64
همان، ج 2، صص: 105، 119، 124، 126.
اشاره نموده است. در مقایسه، یادکرد او از متکلّمان اشعری و تعریف‌های آنها از اصطلاحات مختلف، بسیار کمتر از متکلّمان معتزلی است. ابن شهر آشوب تنها در چند موضعِ معدود دیدگاههای برخی از متکلّمان اشعری مثل ابوالحسن اشعری،65
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 59.
ابن فورَک،66
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 145 و 148.
باقِلّانی،67
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 148.
و راغب اصفهانی 68
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 145.
را بازگو کرده است. از نقل‌هائی هم که وی از فیلسوفانی همچون ارسطو69
همان، ج 1، ص 214.
، کِندی70
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 52، 117، 126، 160، 188، 252، 258.
و ابن سینا71
برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 54، 59، 60، 127.
کرده است ـ البتّه در صورتی که حاصل مواجهۀ مستقیم او با آثار کِندی و ابن سینا باشد و نه نقل از منابع واسطه‌ای دیگر ـ می‌توان فهمید که وی تا حدودی با آثار و اقوال فلاسفه نیز آشنائی داشته است (گرچه حدس راقم این سطور آن است که این موارد، که تعاریفی شایع و متداول در آن دوران بوده، منقول و برگرفته از منابع دیگر باشد، نه حاصل رجوع مستقیم او به آثار کِندی و ابن سینا). همچنین ارجاعات مکرّر او به اقوال ادیبان برجسته از جمله سیبویه، خلیل، ابن دُرید، ابن سِکّیت و حمزۀ اصفهانی72
همان، ج 1، ص 30.
نشان از آگاهی وسیع او از آثار و نظرگاههای ادبای زبان عربی دارد.
وجه اهمّیّت دیگر أعلام الطرائق که نباید از دید تراث پژوهان مخفی بماند، اشتمال آن بر نِکات و فوائد بسیارِ کلامی، طبیعی، حدیثی، تفسیری، تاریخی، فقهی و ادبی است. در حقیقت، أعلام الطرائق را نباید صرفاً یک اصطلاحنامۀ دانست؛ بلکه باید آن را دائرةالمعارفی پر نکته و مأخذی غنی از مطالب ناب و کمیاب به‌حساب آورد. اگرچه قصد اصلی ابن شهر آشوب در این اثر، بیان حدود و تعاریف اصطلاحات بوده است، در خِلال مباحث مربوط به تعریفات، نِکات پراکندۀ سودمندی نیز بطور ضمنی و استطرادی در باب موضوعات و مسائل مختلف مطرح کرده است. برای نمونه، در ضمن بحث از تعریف «نیّت»، او به بررسی معنای رِوایت «نیّةُ المؤمنِ خَیرٌ مِن عَملِه» پرداخته73
همان، ج 1، ص 166.
و از پاره‌ای مسائل فقهی همچون کیفیّت نیّت نماز، کیفیّت و زمان نیّت روزه بحث کرده است.74
همان، ج 1، ص 167.
همچنین در ذیل تعریف اصطلاح «مُحدَّث» به تفسیر رِوایت مَرویّ از ائمّه (علیهم السلام) یعنی: «إنّا مُحَدَّثون» روی آورده و به سه وجه مختلف در تفسیر آن اشاره می‌کند.75
همان، ج 2، ص 3 ـ 2.
نمونه‌ای دیگر آنکه در «باب الحیاة»، قریب به یک صفحه، از علّت دیده شدن ستارگان در شب، یا دلیل اینکه شعلۀ آتش از فاصلۀ دور بزرگتر از آنچه در واقع هست دیده می‌شود، یا سبب اینکه اشیاء از پشت شیشه رؤیت می‌شوند، یا علّت اینکه شخص مُحتَضَر قادر به مشاهدۀ ملائکه می‌گردد، بحث کرده است.76
همان، ج 1، ص 180.
روشن است که مباحثی از این دست، ربط چندانی به تعریف اصطلاحات ندارد و بیشتر، بیان احکام طبیعی است. موارد دیگری از این قبیل نیز در کتاب قابل ملاحظه است، مثل مباحثی که او در ضمن تعریف «رنگها» آورده است؛77
همان، ج 1، صص 207 ـ 204.
یا مطالبی که در مقام توجیه این مسأله بیان کرده است که «چرا وقتی آب در کوزه منجمد می‌گردد موجب شکسته شدن آن می‌شود»78
همان، ج 1، ص 213.
یا این که «چرا دود از میان حیوانات، تنها انسان را می‌آزارد؟ یا چرا رنگ پوست گوسفند و اسب در اثر تغییرات آب و هوایی دگرگون می‌شود؟» یا این که «چرا بعضی از اجسام در آتش ذوب می‌شوند و بعضی دیگر در آن جامد می‌گردد؟، و چرا آهن در اثر آتش نرم می‌شود؟».79
نگر: همان، ج 1، صص 217 ـ 215.
پاره‌ای دیگر از مباحث مهمّ پراکنده‌‌ای که وی از آنها سخن به میان آورده است، عبارتست از:
1) تبیین و توضیح مبسوط اسماء و صفات خداوند، اعمّ از صفاتی که اطلاق آنها بر خداوند جایز است یا آنهایی که جایز نیست و مباحث دیگرِ متعلّق به آن، که در واقع، این بخش از کتاب، شرح اسماء الله است به نحو موجز، و در نوع خود کم نظیر.80
نگر: همان، ج 1، صص 282 ـ 263.

2) تعریف و توضیح تَعداد زیادی از القاب و اسامی ملائکه، انبیاء و ائمّه (علیهم السلام) ،81
نگر: همان، ج 2، صص 32 ـ 24.
و همچنین شمار فراوانی از مهمترین شخصیّت‌های تاریخی مثل: أعثَم کوفی، ثابت قُطنة، مالک أشتر، عمرو بن حَمِق، حَسّان، نجاشی، أبو دُلَف، أبو نُواس، سیبویه، ابو علی جُبّائی، شاهفور (شاهپور / شاپور) ذوالأکتاف، عامِر الشَّعبی، الکِسائی، صَعصَعَة بن صوحان و ... .82
نگر: همان، ج 2، صص 77 ـ 55.

3) تعریف قبایل مختلف و توضیح دربارۀ معنا و وجه تسمیۀ اسامی آنها.83
نگر: همان، ج 2، صص 85 ـ 77.

4) توضیح دربارۀ اسامی ادیان ، فِرَق و مذاهب مختلف.84
نگر: همان، ج 2، صص 49 ـ 41.

5) توضیح القاب و وجه تسمیۀ برخی از شعرای مشهور عرب.85
نگر: همان، ج 2، صص 99 ـ 85.

آنچه تقدیم شد نِکاتی چند دربارۀ وجوه اهمّیّت کتاب شریف أعلام الطرائق فی الحدود و الحقائقِ ابن شهر آشوب بود که اجمالاً و عجالةً به محضر خوانندگان عرضه گردید. امیدوارم در آینده پژوهش‌های مفصّل‌تر و دقیق‌تری در باب این کتاب ارزشمند صورت گیرد و زوایای مختلف آن را با بسطی درخور بکاود.
در ختام این کلام، ذکر این نکته لازم است که طبع حاضر از أعلام الطرائق با وجود کوشش‌های شایان تقدیر مصحِّح آن، کاستی‌هائی نیز دارد که همین امر ضرورت ارائۀ ویراست کامل‌تری از این اثر را گوشزد می‌کند. در واقع، با توجّه به اینکه مصحِّح ارجمند تا پیش از هنگام انتشار این اثر به صفحات نخستین نسخۀ قاهره از این کتاب دست نیافته بود و تصویر نسخۀ مورد استفادۀ او در آن زمان متأسّفانه فاقد چند صفحۀ نخستین اثر بوده است، و همچنین با عنایت به راهیابی پاره‌ای از اغلاط مطبعی و غیر مطبعی در ویراست حاضر، این کتاب نیازمند تحقیق و تنقیحی مجدّد و بازنشری کاملتر و دقیق‌تر است. ویراستی تازه که در آن، هم مطالب موجود در آغازین بخشِ کتاب بر اساس نسخۀ قاهره منتشر شود، و هم نمایه‌های لازم برای کتاب ـ که بدون آنها حقیقتاً استفاده از این اثر و جست‌وجوی اصطلاحات مورد نظر در آن بغایت دشوار و گاه متعذّر است ـ تدارک دیده شود. مساعی دانشور ارجمند جناب آقای سَیّد علی طباطبائی یزدی در تصحیح عالمانه و اِحیای این اثر قیّم مشکور باد. امیدوارم که مصحّح فاضلِ این اثر بار دیگر همّت نماید و از اعلام الطرائق، این میراث ارزشمند و یادگار ماندگار ابن شهر آشوب، تصحیحی شایسته‌تر عرضه دارد.

  • برای نمونه، نخست باید به کتاب فاضل گرامی آقای سیّد محمّد طباطبائی یزدی اشاره کنم که چندی پیش به مناسبت برگزاری کنگرۀ بزرگداشت ابن شهر آشوب اثری دربارۀ زندگانی و آثار او به نگارش درآوردند. نگرید به: ابن شهر آشوب المازندرانی، حیاته و آثاره العلمیّة، انتشارات ندای نیایش (وابسته به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی)، تهران، 1393 ش. کتاب دیگر در این زمینه عبارتست از: ابن شهر آشوب المازندرانی و مکانته العلمیّة، جواد کاظم البیضانی، مؤسّسة الصفاء للمطبوعات بیروت و دار الکتاب العربی بغداد، 1432 ق.
  • برای نمونه آقای دکتر احمد پاکتچی در مدخل «ابن شهر آشوب» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 92، أعلام الطرائق را جزءِ آن دسته از تألیفات وی که باقی نمانده، یاد کرده است. جواد کاظم البیضانی نیز در کتاب ابن شهر آشوب المازندرانی و مکانته العلمیّة، ص 95 این اثر را ـ البتّه با نام غلط «الطریق فی الحدود و الحقائق» ـ از آثار مفقود ابن شهر آشوب برشمرده است.
  • انصاری قمی،حسن، «أعلام الطرائق کتابی تازه‌یاب از ابن شهر آشوب»، نشر دانش، سال هجدهم، زمستان 1380، شماره 4، صص 30 ـ 29.
  • محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی السروی، أعلام الطرائق فی الحدود و الحقائق، 2 ج، تحقیق: سیّد علی طباطبائی یزدی، انتشارات ندای نیایش (وابسته به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی)، تهران، 1393 ش.
  • محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی، معالم العلماء، تحقیق: السیّد محمّد رضا الحسینی الجلالی، دار المَحَجّة البیضاء بیروت/ مکتبة دار علوم القرآن کربلاء، 1433 ق، ص 258.
  • نگر: محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی السروی، متشابه القرآن و مختلفه، تحقیق: سیّد محمّد طباطبائی یزدی، انتشارات ندای نیایش (وابسته به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی)، تهران، 1393 ش، ج 2، ص 347.
  • أعلام الطرائق، ج 1، ص 166.
  • همان، ج 1، ص 221؛ ج 2، ص 11.
  • همان، ج 2، ص 49.
  • همان، ج 2، ص 182، ص 198.
  • سیّد علی طباطبائی یزدی، مقدّمۀ أعلام الطرائق، ج1، ص الزای.
  • همان، ص الزای.
  • همان، ص الصاد.
  • نگرید: همان، ص الضاد.
  • نگرید: خوارزمی، محمّد بن احمد بن یوسف، مفاتیح العلوم، حقّقه و قدّم له: ابراهیم الأبیاری، دارالکتاب العربی، الطبعة الثانیة، 1409 ق، صص 14 ـ 13. ترجمه عبارات خوارزمی، با اندکی اصلاحات و تغییرات، برگرفته است از: ترجمۀ مفاتیح العلوم، مترجم: سَیّد حسَین خَدیو جم، چاپ سوم، پائیز 1383، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ص 4.
  • همانها.
  • «سألتم ايّدكم اللَّه إملاء مقدمة تشتمل على ذكر الألفاظ المتداولة بين المتكلّمين و بيان أغراضهم منها، فإنّ لهم مواضعات مخصوصة ليست على موجب اللغة، و من نظر في كلامهم و لا يعرف مواضعتهم، لم يحظ نظائر من ذلك و إذا وقف على مرادهم، ثم نظر بعد ذلك في ألفاظهم، حصلت بغيته، و تمّت منيته‏.». (طوسی، محمّد بن حسن، المقدّمة فی الکلام، چاپ شده با شرح المقدّمة فی الکلام، تحقیق و تقدیم: حسن انصاری، زابینه اشمیتکه، تهران، میراث مکتوب، 1392ش، ص 3).
  • «یجب علی المصنّف الشارع فی فنٍّ من العلوم أن یستعمل ألفاظ أهله و لایعدل عن معانیهم.». (ابن شهر آشوب ، أعلام الطرائق فی الحدود و الحقائق، ج 2، ص 220).
  • چاپ شده در ضمن «چهار فرهنگنامۀ کلامی» در مجموعۀ «الذکری الألفیّة للشیخ الطوسی»، ج 2، به تصحیح: محمّدتقی دانش پژوه، دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350 شمسی، و همچنین تجدید چاپ آن در: الرسائل العشر، مؤسّسه نشر اسلامی، قم. ویراست تازه‌ای از این اثر را بنگرید در: طوسی، محمّد بن حسن، المقدّمة فی الکلام، چاپ شده با شرح المقدّمة فی الکلام، تحقیق و تقدیم: حسن انصاری، زابینه اشمیتکه، تهران، میراث مکتوب، 1392ش.
  • این رساله بار نخست با تصحیح مرحوم محمّدتقی دانش‌پژوه در ضمن «چهار فرهنگنامۀ کلامی» در مجموعۀ «الذکری الألفیّة للشیخ الطوسی»، ج 2، دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350 شمسی، صص 219 ـ 233، چاپ شد که البتّه با برخی اغلاط همراه بود، ولی بار دیگر بصورت محقَّق و به تحقیق حُسَین علی مَحفوظ در مطبعة المعارف بغداد، 1970 م به طبع رسید که بعدها مطبعة الاسلام قم آن را اُفسِت نمود.
  • منتشر شده به تحقیق دکتر محمود یزدی مطلق (فاضل)، مؤسّسة الإمام الصادق (ع)، قم، 1414 ق.
  • چاپ دارالغرب الإسلامی، به تحقیق: محمّد السلیمانی، 1999 م.
  • چاپ شده به تحقیق دکتر محمّد الطَّبَرانی، دارالغرب الإسلامی، تونس، 2008 م.
  • منتشر شده به تحقیق: حسن محمود الشافعی، مکتبة وهبة، قاهره، 1413 ق / 1993 م، طبع دوم. ویراست دیگری از این اثر را نگرید در: المصطلح الفلسفی عند العرب، تحقیق: عبدالأمیر الأعسم، چاپ دوم، قاهره، الهیئة المصریة العامّة للکتاب، 1989 م، صص 388 ـ 303.
  • نگرید: الحدود الأنیقة و التعریفات الدقیقة، تحقیق: دکتر مازن المبارک، دارالفکر المعاصر، بیروت، 1411 ق،.
  • برای آگاهی از کتابخانه و منابع در دسترس ابن شهر آشوب نگرید به: صابری، حسین، درآمدی بر کتابخانه ابن شهر آشوب، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1393 ش. این اثر البتّه کامل و دقیق نیست؛ زیرا نویسنده محترم دو کتاب مهمّ ابن شهر آشوب یعنی مثالب النواصب و أعلام الطرائق را اصلاً بررسی نکرده است. هر دو کتاب هم‌اکنون منتشر شده و باید منابع آنها نیز شناسائی و تخریج شود. در این خصوص همچنین نگاه کنید به دو یادداشت زیر از آقای دکتر حسن انصاری منتشر شده در سایت اینترنتی کاتبان:
    1) «کتابخانۀ ابن شهر آشوب» به نشانی:
    http://ansari.kateban.com/post/1197
    2) «ملل ونحل ابن شهرآشوب» به نشانی:
    http://ansari.kateban.com/post/1849
  • «[1] العقل مجموع علومٍ اذا اجتمعت سُمّیت عقلاً؛ [2] وقیل: عبارة عن علومٍ مخصوصةٍ إذا کَمُلَت للإنسان سُمّیَ عاقلاً. [3] وقیل: هو اسم لعلوم إذا حصلت للإنسان صحَّ تکلیفه. [4] وقیل: هو العلم الضروریّ بحُسن بعض الأفعال و قُبح بعضها. [5] وقیل: هو العلوم الضروریّة التّی لا یحسُن بدون کمالها التکلیفُ. [6] وقیل: علوم مخصوصة إذا حصلت فی الواحد وجبت علیه المعرفة و توجَّه إلیه التکلیف. [7] وقیل: مجموع علومٍ بها یُتمکَّن من الاستدلال بالشاهد علی الغائب. [8] وقیل: العلم بحُسن الحَسن و قُبحِ القبیح، سمّیَ بذلک لأنّ العلم بقُبح القبیحِ یمنع العالِم به من الإقدام علیه، ولهذا الاشتقاق امتنعوا من إجراء هذه اللفظة علی الله تعالی.». (أعلام الطرائق، ج 1، ص 141).
  • «العقل عبارة عن مجموع علوم إذا اجتمعت سمیت عقلاً». (طوسی، محمّد بن حسن، المقدّمة فی الکلام، چاپ شده با شرح المقدّمة فی الکلام، تحقیق و تقدیم: حسن انصاری، زابینه اشمیتکه، تهران، میراث مکتوب، 1392ش، ص 22).
  • «العقل عبارة عن مجموع علوم ضروریّة إذا خلقها الله تعالی فی الإنسان صحّ منه تکلیفه.». (قاضی صاعد بَریدی، اشرف الدین، الحدود، تحقیق: حسین علی محفوظ، ص 22).
  • «فأمّا العقل: فهو عبارة عن علوم مخصوصة إذا كملت للإنسان يسمّى عاقلاً.». (مُقری نیشابوری، قطب‌الدّین، الحدود، ص 91).
  • «العقل: هو البَدَائِهُ من العلوم التّی لا یَشرَکُ فی علمِها العاقلون البهائِمَ، والمتیقِّظون النومَ.». (ابن فورک اصفهانی، ابوبکر، الحدود فی الأُصُول، ص 79).
  • «فحدّ العقل ما عَلِمَ به المخلوقُ امتناعَ [وجود] المستحیلات.». (محمّد بن سابِق الصِّقِلِّیِّ، ابوبکر، الحدود الکلامیّة والفقهیّة علی رأی أهل السنّة الأشعریّة، ص 162).
  • «العصمة فی الأصل المنع. و فی العُرف [1] کلّ لطفٍ إذا فعلَه الله تعالی امتنعَ المکلَّف من فعل المعصیة و ترک الواجب. [2] وقیل: ما یُختار عندَه ترکُ القبیح المتمکّن منه، ولولاه لَما کان یَختاره. [3] وقیل: هو المنع باللُطف من فعلِ القبیح لا علی وجه الحَیلولَة. [4] وقیل: اسمٌ لِما علِمَ الله تعالی أنّ المکلَّف یَختار عنده الامتناعَ من جمیع القبائح. [5] وقیل: هی اللُطف الذی یفعله الله تعالی فیختار العبدُ عندَه الامتناعَ من فعل القبیح. [6] وقیل: ما لا یقع عنده القبیح وإن لم یرتفع. [7] وقیل: أن یُقطَع علی باطنه ویُعلَم أنّه یمتنع کامتناعه فی الظاهر. [8] وقال المرتضی: «معناها أن لا یَختار فی المستقبل القبیحَ لا ظاهراً و لا باطناً، وإن کان قادراً علیه.». (أعلام الطرائق، ج 2، ص 7).
  • «العصمة: ما يرتفع عنده القبيح و لولاه لم يرتفع.». (نیشابوری، قطب‌الدّین، الحدود، ص 102).
  • «العصمة ما یمتنع المکلّف عنده من فعل القبیح. ولولاه لما امتنع.». (قاضی صاعد بَریدی، اشرف‌الدّین، الحدود، تحقیق: حسین علی محفوظ، ص 23).
  • «العصمة: هی الحِراسةُ من مَواقعِ الذنبِ.». (ابن فورَک اصفهانی، ابوبکر، الحدود فی الأُصُول، ص 119).
  • «حدّ العصمة: الحراسة من المعاصی.». (محمّد بن سابِق الصِّقِلِّیِّ، ابوبکر، الحدود الکلامیّة والفقهیّة علی رأی أهل السنّة الأشعریّة، ص 148).
  • نگرید به: أعلام الطرائق، ج 1، ص 220.
  • نگرید به: همان، ص 223.
  • نگرید به: همان، صص 160ـ159.
  • برای نمونه نگرید به: أعلام الطرائق، ج 1، صص: 52، 61، 67، 79، 78، 152، 153، 161، 165، 193، 221، 242، 243، 250، 268، 272، 279، 284، 288، 289،292؛ ج 2، صص: 7، 8، 23، 111، 113.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 176، 205، 237، 247، 280، 291؛ ج 2، صص: 3، 21، 23، 103، 107، 112، 114، 119، 120، 121، 123، 126، 127، 138.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 78، 95، 98، 100، 165، 173 ، 191، 192 ، 200، 220، 268، 279.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 60، 197، 249؛ ج 2، ص 213.
  • همان، ج 1، ص 37، نیز نگرید به: همان، ص 48.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 48، ص 76؛ ج 2، ص 213.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 42، 40، 47، 58، 67، 130، 165، 251، 268، 267، 270، 272، 274، 278؛ ج 2، ص 213.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 42، 126، 155، 182، 184، 186، 254.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 90، 245.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 76.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 57.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 180؛ ج 2، ص 36.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 58.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 148.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 212؛ ج 2، ص 213.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 57، 60، 76، 79، 86، 103، 105، 126، 133، 137، 148، 150، 152، 159، 179، 182، 224، 229، 239،245، 288؛ ج 2، صص: 24، 111، 135، 153، 167، 211، 212.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 89، 101، 117، 147، 277.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 179.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 39 که چنانکه مصحّح کتاب هم تذکار داده است، تمام این بخش برگرفته از فصل سوم المقدّمة فی الکلام شیخ طوسی است.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 83، 85، 88، 89، 96، 97، 103، 117، 120، 127، 129، 132، 134، 178، 197، 198، 201، 234، 239، 261، 269؛ ج 2، صص: 8، 31، 134، 213.
  • همان، ج 1، صص 182 و 261. نیز نگرید به: ج 2، ص 8.
  • همان، ج 1، ص 277.
  • همان، ج 2، صص: 121، 123، 125، 127.
  • همان، ج 2، صص: 105، 119، 124، 126.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 59.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 145 و 148.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 148.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، ص 145.
  • همان، ج 1، ص 214.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 52، 117، 126، 160، 188، 252، 258.
  • برای نمونه نگرید به: همان، ج 1، صص: 54، 59، 60، 127.
  • همان، ج 1، ص 30.
  • همان، ج 1، ص 166.
  • همان، ج 1، ص 167.
  • همان، ج 2، ص 3 ـ 2.
  • همان، ج 1، ص 180.
  • همان، ج 1، صص 207 ـ 204.
  • همان، ج 1، ص 213.
  • نگر: همان، ج 1، صص 217 ـ 215.
  • نگر: همان، ج 1، صص 282 ـ 263.
  • نگر: همان، ج 2، صص 32 ـ 24.
  • نگر: همان، ج 2، صص 77 ـ 55.
  • نگر: همان، ج 2، صص 85 ـ 77.
  • نگر: همان، ج 2، صص 49 ـ 41.
  • نگر: همان، ج 2، صص 99 ـ 85.
نویسنده: حمید عطایی نظری
منبع:
کاتبان