مقالات
صفحه اصلی   /   مقالات   /   معرفی و نقد کتاب   /   معارج نهج البلاغه
معارج نهج البلاغه
معارج نهج البلاغه
حجة الدین فرید خراسان ابوالحسن علی فرزند ابوالقاسم زید بیهقی (499- 565 هجری) میگوید که من نهج البلاغه را نزد پیشوای پارسا حسن بن یعقوب بن احمد فاری که او و پدرش هر دو در آسمان ادب دو ماه و در بوستان پارسایی دو میوه‌اند در سال 516 خوانده‌ام و نوشته ‌او برایم گواه است و او آن را از شیخ جعفر دوریستی محدث دانشمند شنیده است. من هم همه آن را از پدرم شنیده‌ام و او هم از همان دوریستی شنیده بود و نوشته او بر این گواهی می‌دهد. درست ترین روایت درباره این دفتر از ابی الاغر محمد بن همام بغدادی شاگرد رضی است که به سرگذشت علی بن ابی طالب امیر مؤمنان (ع) آشنا بوده است.
سپس بیهقی از این دفتر و از امیر مؤمنان و از رضی بغدادی با عبارتهای شیوایی بسی ستوده و گفته که پیش از من کسی از فرزانگان پیشین آن را نتوانست گزارش بنویسد. چون سرآمدان در علم اصول از لغت و امثال ناآگاهند و آنها که در این دو سرآمدند از پزشکی و حکمت و اخلاق بیگانه‌اند و آنها که در همه اینها دستی توانا دارند با تاریخ تازیان و روزگاران گذشته آنها آشنا نیستند. آنها که در همه این دانشها سرآمدند باور ندارند که در این دفتر سخنان امیر مؤمنان (ع) باشد. پس کسی نمی‌تواند باین گنجینه دست یابد مگر اینکه خدایش یاری کند و تنها من هستم که نخستین بار به این گزارش می‌پردازم و هر که هم بخواهد بر آن بیفزاید، اگر بتواند، پیداست که نخستین کس نهان را آشکار می‌دارد و باز پسین آشکار را نشان می‌دهد. پیشین مانند گلکار سازنده است و بازپسین مانند گچ کار.
یکی از دوستان فرزانه‌ام از من درخواست که الفاظ آن را گزارش کنم . بدو گفتم مرا یارای آن نیست و بهار زندگیم به پاییز رسید و دیگر این کار برایم دشوار است.
پیش از این پیشوای نیک بخت جمال المحققین ابوالقاسم علی بن حسین الجونقی النیشابوری که خدایش بیامرزد از من همین را خواسته بود.
ولی روزگارم نگذارد که آن را به پایان برم و او هم درگذشت و مردی پارسا بوده است.
پس از این یکی از فرزانگان روزگار مرا برانگیخت که آن را به پایان برسانم با اینکه من سالخورده‌ام و این بار سنگین را نمی‌توانم با خود بردارم. یکی از فرزانگان بیهق چون دید که دانشمندان از گزارش این دفتر سرباز زده‌اند پنداشت که در توانایی کسی نیست که بدین کار پردازد ولی من از راه عقل و نقل هر گونه دشواری را در گزارش این دفتر از میان برده‌ام و این گزارش را به گنجینه وکتابخانه سرور بزرگوار نقیب ابوالحسن علی بن محمد بن یحیی بن هبه الله حسینی ارمغان ساختم (همانکه لباب الانساب را بنامش کرده است).
آنگاه بیهقی شعرهایی را که امام حسن بن یعقوب و پدرش در ستایش نهج البلاغه سروده‌اند می‌آورد. همچنین شعر ابوالحسن علی بن محمد علوی زباره را درباره این دفتر و گرد آورنده آن (سید رضی).
سپس می‌گوید که یکی از دانشمندان گفته است که سخن رضی در دیباچه این دفتر و سخنانی که در متن آن آمده است همانند است و یکی دیگر گفته است که من با سند آشکار خواهم داشت که این سخنان از صحابه است نه از امیرمؤمنان (ع). دیگری گفته است سخن رضی در دیباچه در شیوایی از آب روان تر و باریک تر است پس دور نیست که سخنان شیوای این دفتر از خود او باشد.
مگر اینکه من می‌گویم که درباره سخنان امیرمؤمنان (ع) چه گمان میبری؟! سخنی است که چشم اگر بدو بنگرد دانش نهانی در آن خواهد دید و دل اگر در جستجوی آن باشد میوه راز نهفته از آن می‌چیند تا بدان جای که عمر]و[ بن بحر جاحظ گفته است که دوست می‌دارم که همه نوشته‌ها ونگارشهایم را بدهم و خودم را از آنها بگسلم و به جای آنها سه سخن امیرمؤمنان (ع) از آن من باشد. با اینکه ارزش نگارشهای جاحظ بدانجا رسیده بود که بدو گفته بودند آیا تو را دیه و روستایی هست؟ پاسخ داد که مرا بدان نیازی نیست. از بصره بیرون شدم و مرا برده‌ای و خری بیش نبود. البیان والتبیین را به ابن ابی داود ارمغان کردم و او به من پنج هزار دینار بخشید. النخل والزرع را به محمد بن عبدالملک زیات داده‌ام و او به من پنج هزار دینار بخشید. طبایع الحیوان را به ابراهیم بن العباس صولی ارمغان ساختم و او به من پنج هزار دینار بخشید.
به بصره بازگشتم دیگر خداوند دیهی شدم که باج و خراجی بر آن نیست.
کسی که از نگارشها و دفترهایش چنین سودی میبرد و می‌گوید که تنها سه سخن امیر مؤمنان از همه آنها برتر است آیا دودلی و شکی بر جای می‌گذارد که سخنان دیگران از گفته امیرمؤمنان برتر باشد.
سپس بیهقی چند هنر بدیعی بر می‌شمرد و می‌گوید که همه اینها در این سخنان هست و چگونه میشود که سخن رضی که خود آبگیری است از آن دریا و پرتوی است از آن ماه درخشنده با سخنان امیر مؤمنان همانند باشد، آب نما کجا و آب، مه کجا و ابر، چراغ کجا و درخشش ماه. آری رود از دور همانند دریاست و گنجشک پرواز سیمرغ دارد و بلبل مانا از طوطی پیروی می‌کند. ولی اینها کجا و آنها کجا. کسی که بگوید ماهی که پرتو خود را از خورشید میگرد از او برتر است ستم روا داشته است.
سپس بیهقی می‌گوید که سخنان نمکین امیر مؤمنان که سید رضی در این دفتر آورده است در دفترهای کهن فرسوده‌ای که عنکبوت بر آن تار بسته است و سالیانی بر آنها گذشته است نوشته است و سینه به سینه به ما رسیده است مگر اندکی از سخنان و نامه که جز رضی آنها را نیاورده است وخود او هم چون مردی پارسا و دانا بوده است بر سخنان نیایش چیزی نیفزوده است و به او دروغ نبسته و به چنین گناهی خود را نیالوده است و اگر هم چیزی نادرست برای او نقل شده باشد گناه بر گردن آن راوی است نه او. رضی بیشتر به شعر و ادب می‌پرداخته و از دانش پیشوایان و خردمندان و پزشکان آگاه بوده است و نشانه مرد دین هم آنست که از امانت سر باز نزند و به خدا و پیامبران و پیشوایان دروغ نبندد. گناهی هم از خیانت در گفتار و روایت بدتر نیست.
آنگاه بیهقی به روشن ساختن خطبه رضی می‌پردازد و می‌گوید که او از دو راه این دفتر را «نهج البلاغه» نامید نه «منهج البلاغه» یا «منهاج البلاغه» چون اصل واژه « نهج » است و آن راه روشنی که رهرو آن را می‌پیماید و به نیکی می‌رسد و «نهج» هم آن چیزی است که مانند دم هیچگاه بریده نمی‌شود. بلاغت هم رسایی را می‌رساند مانند سخن شیوا که گوینده آن به آنچه می‌خواهد می‌رسد. پس «نهج البلاغه» راهی است روشن ناگسستنی که رونده آن به آن شیوایی که دلخواه او است می‌رسد.
بیهقی می‌گوید که دانش اخلاق دشوار یاب است و شناختن آن نیاز به مقدماتی دارد. نباید در شگفت شد که چگونه علی (ع) هم دلیر است و هم پارسا، زیرا که این دو با هم ناسازگار نیستند. بلکه هر عارف یکتاپرستی باید هم دلیر باشد و هم پارسا، به ویژه اگر او رهبر و سرور گرایندگان باشد. ولی مردم چنین خوی گرفتند که کسی را که در دانشی سرآمد شد در دانش و هنر دیگر او را سرآمد نبینند و آنکه در همه سرآمد باشد بسیار کم است مانند ابوالاسود دئلی که شاعر و تابعی و نحوی و والی و امیر و معمر و سالخورده بود. اگر یک عربی بتواند به چندین کمال برسد از کمال امیر مؤمنان در پارسایی و دلیری نباید در شگفت شد با اینکه این دو برای فرمان روا و جانشین پیامبر بایستنی است.
در روزگار ما امیر دانا علی بن منتجب الملک محمد بن ارسلان آنچه می‌شنید از فضایل و داستانها از بر می‌کرد و این تلمیذ برای او نزد محمد بن ابی نوبه سفری از انجیل را خوانده بود و او آن را از بر کرد و بازخواند.
در زمان ما در نیشابور دانشمندی بود که دفتری در اصفهان به عاریت گرفت و بدان ده بار نگریست و از بر کرد و به نیشابور بازگشت و از روی آنچه به یاد سپرده بود نوشت. آن دو نسخه را با هم سنجیدند چندان جدایی از هم نداشته‌اند.
بیهقی می‌گوید که من در روزگارم چند تن از متکلمان توانا و سرآمد را دیده‌ام:
1- پدرم که اگرکسی نوشته‌های او را مانند لباب الالباب و حدایق الحقایق و مفتاح باب الاصول ببیند درمی یابد که او در این هنر از پیش گامان به شمار است.
2- پیشوای زاهد ابراهیم بن محمد خراز که از پارسایان به شمار است.
3- پیشوای دانشمند علی بن هیصم نیشابوری که بسیار شیوا و سخن آفرین است.
با این متکلمان من شد و آمد داشتم و از آنان بهره بردم.
کسانی که من با آنها آمیزش داشته‌ام بیش از هفتاد تن هستند مانند:
4- پیشوا رشید الدین عبدالجلیل رازی متکلم شیوا و سخن شناس دانشمند نیکخوی که نگارشهای او بر دانش او گواه است (اعلام الشیعه 6 : 194).
5- پیشوای سرآمد سدید الدین محمود بن میرک رازی که در آغاز شاگرد او بوده ولی اکنون برتر از اوست، اگرچه پیشین بر پسین همیشه برتر است . (تاریخ بیهق 398- اعلام الشیعه 6: 254، 295 و 7: 178 دانشگاه 6744). میان من و میان رشید رازی برادری است.
6- پیشوا محمود ملاحمی خوارزمی که هوش او گره گشا است مانند زبان که از آن سخنان بیرون می‌آید . از تتمه صوان الحکمه برمیآید که بیهقی در 519 او را در مرو دیده است.
7- از کسانی که آوازه وی را شنیدم و نشانه او را دیدم و خود او را ندیدیم پیشوا احمد بن محمد وبری خوارزمی متکلم است که او را خواجه بزرگ می‌خوانند و او به روش کلام بر دشواریهای نهج البلاغه گزارش نوشته است که من آن را جای جای بنام خود می‌آورم و از او می‌ستایم.
بیهقی در سراسر این گزارش سخنان وبری خوارزمی را می‌آورد.
گویا هم اینکه پیش گفته است که من نخستین گزارش نگار نهج البلاغه هستم و اکنون می‌گوید که من از گزارش او در این دفتر بهره می‌برم برای آن باشد که وبری بر همه نهج البلاغه گزارش ننوشته باشد. از سخنان بیهقی برمی آید که وبری در هنگام ساختن این گزارش در گذشته بوده است همچنین از آن پیداست که گزارش او فلسفی و کلامی است.
او در این گزارش یا د می‌کند از القرابادین الکبیر و جواهر الاجسام السماویه و المضاف والمنسوب و جامع الامثال خودش و جداول تاریخ ابوجعفر محمد بن حسن خازن و رساله باد لحاجب (؟) خود وی و کتاب منافع الاعضاء و الاثار العلویه و الغریبین و الکتب الطبیه و الکتب المصنفه فی خواص الاشیاء و الصحاح و جوامع الکلم شاشی و هروی و عمید ابوبکر قهستانی و وزیر محمد بن ابی توبه و ابن عباس و سیبویه و مبرد و جوهری و ابن السکیت و ثعلبی و قتیبی و خجندی اصفهانی و قفال شاشی.
بندی از اثولوجیا (برگ 54) و اشارات ابن سینا ( ) هم در آن آمده است که این دو را کیدری هم آورده است.
او از پیشدادیان و منوچهر و کسری و پرویز یاد می‌کند. درباره «وصیه علی للحسین» می‌گوید «جامعه لاداب الشرع» (153) و در آن می‌نویسد که من در نخستین شب ماه رمضان 531 پیامبر را به خواب دیدم که به من می‌فرمود: «من قال لا ادری فی ما لا یدری فهو اعلم الناس» و آن را هم بارها بر زبان آورد. پس ازین چیزی از من نمی‌پرسیدند مگر اینکه درباره آن می‌اندیشیدم و به دفترها و فتواها می‌نگریستم تا اینکه دلم به جایی می‌آرمید.
او در شرح بند «ایها الناس انما انتم فی هذه الدنیا غرض ...» (خطبه 141) از نهج البلاغه
« قد مضت لنا اصول نحن فروعها» می‌گوید: « منقول عن منوچهر الملک فی الکتب القدیمه والتوارد یتفق فی الاشعار والحکم والمواعظ» (برگ 84) (طبری 1: 437 – مرغنی 66- تجارب الامم مسکویه رازی 1: 19).
درباره گفتار پیامبر «طلب العلم فریضه علی کل مسلم» می‌نویسد که متکلم آن را اصول و خداشناسی، و فقیه دانش شریعت، و محدث دانش کتاب و سنت، و متصوف آگاهی از چگونگی‌های دل، یعنی هر یک روی دانشی که دارند پنداشته‌اند. مگر اینکه برخی از شناختگان گفته‌اند که آن آگاهی از چگونگی دل است و دانش اعتقاد که با یکی از آنچه رهاننده است و یا تباه کننده است از خوی‌ها آگاه شوند که برای همه بایستی است ولی آگاهی از دانش خرید و فروش و داد و ستد را برخی باید داشته باشند و هیچکس از شناخت دل بی نیاز نخواهد بود، در دومی می‌توان از شکی که در اعتقاد پیش می‌آید پرهیز کرد. (برگ 98)
او به بحثهای لغوی نیز می‌پردازد، در جایی می‌گوید که «سرق الحریر» مفرد آن
« سرقه» است که همان «سره» فارسی باشد و «دیبای نیکو» را میرساند .(برگ 76).
او در آغاز برای اثبات بلاغت نهج البلاغه اندکی بحث بدیعی کرده است که کیدری و ابن میثم هم از او پیروی نموده و تا اندازه‌ای هم سخن را به درازا کشانده‌اند.
روش او در این شرح تا اندازه‌ای سنجشی است و از سخنان دیگران هم گواه آورده است. مداینی پس از او پا فراتر نهاده و در روشن ساختن سخنان امیر مؤمنان به یاد کردن گفته‌های یونانیان و ایرانیان و عربها و دیگران پرداخته.
در این دفتر بحثهای ادبی و فقهی و نجومی و طبی و فلسفی هست و بیهقی سخنان پیشوای اسلام را از هر رهگذر بررسی کرده و روش آنسیکلپدیایی در آن بکار برده است.
او در آغاز و انجام آن نهج البلاغه را ستوده و پنداشت که او با اینکه خود حنفی است آن را بسیار پسندیده بلکه با چند دلیل چنانکه یاد کرده‌ام استناد آن را درست دانسته و شکی در نسبت به آن ندارد. او مجلد یکم آن را در روز سه شنبه 249، 552 بانجام رساند و مجلد دوم را که از شرح بند «فی صفه عجیب خلق اصناف من الحیوان» در نیمه خطبه 18 «الحمدلله الذی لا تدرکه الشواهد» (1 : 139) است در همان روز آغاز و درست در 25 روز در 13 ج 1/552 به انجام رسانده است. (برگ 134 و 196).
برای بیهقی و آثار او می‌توان به این دفترها نگریست:
1- فهرست دانشگاه از نگارنده (4: 876) درباره جوامع احکام النجوم.
2- فهرست فیلمهای دانشگاه از نگارنده (1: 371 و 396) درباره لباب الانساب و وشاح الدمیه.
3- نشریه کتابخانه مرکزی (8: 128) گفتار من درباره نسخه تاشکند از تاریخ بیهق.
4- دیباچه تتمه صوان الحکمه چاپ کرد علی.
5- دیباچه تاریخ بیهق چاپ بهمنیار سخنان خود او و محمد قزوینی.
6- دیباچه انگلیسی تاریخ بیهق چاپ دکتر قاری کلیم الله حسینی در هند در 1968 که بهترین سرگذشت نامه بیهقی است و خوب است که به فارسی دربیاید.
7- مستدرک الوسائل نوری (3 : 492).
نسخه‌ای که نگارنده توانست از عکس آن بهره برد از آستان رضوی است ( ش 2052، فهرست 5: 171 ش 716) که در فهرست فاضلیه (ص 68 و س 35) هم از آن یاد شده است در 219 برگ در 21س به خط نسخ بی تاریخ در پایان، ولی در میانه آمده (گ 134 عکس) که آن را تاج کرمانی در روز یک شنبه 14 صفر 705 نوشته است واین شاید نشانه نسخه اصل این نسخه باشد (پایان مجلد یکم).
نسخه را فاضل خان تونی وقف کرده و تولید و نگهداری آن را به برادرش ملا امیر عبدالله و پس از او به بزرگترین فرزندان او داده است زیر وقف نامه در ص 6 مهر او «بنده شاه جهان پناه فاضل خان 1028» دیده می‌شود.
ملا میر می‌نویسد که این یکی از 366 جلدی است که از آن طلاب مدرسه است (پایان نسخه). در ص ع عرضهای تاریخ 1 ذ ق 1087 و 1090 و 1092 و 1094 و 14 شوال 1207 آمده ویکی دیگر هم به تاریخ گویا 1206، در پایان سه یادداشت به روش سیاق نویسی دشوار خوانی است که یکی از آنها عرض 10 ح 2 سال ... است در برهان پور، پیداست که نسخه در هند بوده و فاضل خان آن را از آنجا بدست آورده است.
نویسنده: استاد محمدتقی دانش پژوه
منبع:
مجله آینده، ش 10 و 11، دی ـ اسفند 1358 ش، صص. 825 ـ 833