مقالات
صفحه اصلی   /   مقالات   /   تراجم و رجال   /   پیرامون شخصیت محقق طباطبائی
پیرامون شخصیت محقق طباطبائی
پیرامون شخصیت محقق طباطبائی
بنده خدمت ايشان ارادت داشتم و ايشان را دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم. آغاز آشنايى با ايشان را دقيقاً نمی‌توانم بگويم ولى حدوداً سال 43 يا 44 بود. همان سالى بود كه مرحوم علامه امينى ايران بودند و چون ما با پسرهاى علامه امينى آشنا بوديم ايشان يك يا دو جلسه با حاج‌آقا رضا آمدند و بعد از آن ما هم ديگر را يافتيم و ايشان خيلى به من لطف پيدا كردند و من به ايشان ارادت.
در مورد چنين اشخاصى نمی‌توان دقيق سخن گفت چون ايشان بيش از آن است كه در اين گفتار بگنجد. ما با هم بسيار مأنوس بوديم و گاهى كه ايشان به عراق می‌رفتند و برمى‌گشتند به من کتاب‌هایی می‌دادند كه من آرزو داشتم چنين کتاب‌هایی داشته باشم و من توجه نمی‌کردم و ايشان هم يادآور نمی‌شدند كه اين كتاب را من از ايشان خواسته بودم و بعدها اين موضوع به يادم می‌آمد. معمولاً اين کتاب‌ها متون بود يا كتابشناسى و كتب فهارسى بود كه در عراق بود و از جمله فهارس مخطوطات عراق بود كه ايشان آوردند و در ايران نبود. به اينجا در كتابخانه زياد تشريف می‌آوردند و نزد من می‌ماندند كه نتيجه آن خاطرات بسيار شيرينى است كه دارم، شايد ايشان تنها روحانى واقعى و غیر از بنده بودند كه در كتابخانه مجلس ناهار صرف می‌کردند. هميشه مسائل مشكل كتابشناسى در پيش بود و هميشه اين مشكلات را با ايشان در ميان می‌گذاشتم و ايشان در اشكالات علمى براى ما اميدى بود. به هرحال از جمله مراجع مطمئن من يا تنها مرجع مطمئن انسانى من ايشان بودند. صحبت‌های ما پيرامون عراق و شيخ آقا بزرگ تهرانى و طرز كار ايشان و كارهاى علمى ايشان و كارهايى كه همراه با شيخ آقا بزرگ تهرانى انجام می‌دادند بود. يادم هست كه ايشان كار پربارى را در تكميل ذريعه داشتند كه حدود 12000 فيش پاكنويس شده را شامل می‌شد. از جمله خصوصيات ايشان كه در این یادداشت‌ها منعكس است اين بود كه ايشان چيزى را برداشت ناكرده نمی‌گذاشتند و در اين مورد اصرار می‌کردند. هميشه از سفر كه برمی‌گشتند از من می‌خواستند اگر چيزى را به عنوان تكميل بر ذريعه، اخذ و يا نقد بر ذريعه پيدا کرده‌ام براى ايشان بازگو كنم؛ چون می‌دانست من هم شبيه خودشان مقدارى به مسائل كتابشناسى ور می‌رفتم و بعيد نبود كه به چيز تازه‌ای برخورد كنم. خود ايشان به فهرست‌های من نگاه می‌کردند و اصلاحاتى را انجام می‌دادند، بدون اينكه من از وى بخواهم. و من بسيار خوشحال می‌شدم. از جمله اين ملاحم و فتن است كه در جلد چهارم معرفى كردم و مؤلف آن را نشناختم؛ ايشان كتاب را از من امانت گرفتند و گفتند از ابن ابى الدنيا است و من از چاپ بعد نقل كردم.

در باب ميزان تسلط ايشان بايد گفت كه از واضح‌ترین امورى كه جاى شك در آن نيست تسلط كامل ايشان بر ميراث فرهنگى اسلام و تشيع است. متأسفانه ما اكنون گرفتار يك مسئله بسيار مهم هستيم و آن لزوم داشتن اطلاعات وسيع درباره آثار اسلامى براى كتابشناسى است و به اين ضرورت توجه كافى نمی‌شود.
فهرست‌نویسی به معناى كتابشناسى با ليست نويسى براى كتاب خلط شده؛ و چطور خلطى!! تكليف اصلى يك فهرست‌نویس اين است كه با كتاب خطى كار كند و آن را شناسايى كند و در درجه نخست استناد آن را به مؤلف دقیقاً مشخص سازد، و هر كس اندكى اطلاعات دارد می‌داند كه فهرست‌نویس بايد علماى اسلام را بشناسد و مؤلفات علماى اسلام را بشناسد. پژوهنده‌ای كه به اين كار دست می‌زند، هر اندازه داراى اطلاعات عمیق‌تر و دقیق‌تری باشد، نوشته‌هایش پربارتر خواهد بود و به حقيقت مدعا و حقيقت كار نزدیک‌تر.
من بدون هیچ اغراق می‌گویم كه بايد اكثر مجموعه‌های فهرست شده بازسازى و از نو فهرست شود. ای‌کاش امثال آقاى طباطبائى كه مسلماً اندک‌اند روى آثار اسلامى و شيعى كار كنند و تا جايى كه ممكن است كار را پى گيرى كنند.

پيشنهاد شخص بنده اين است كه اكنون، كه فكر كامپيوترى كردن فهارس آثار مخطوط در پيش است، بهتر است پيش از آن، مرحله بازنگرى و دقيق كردن فهرست‌ها - خاصه كتابشناسى مجموعه‌ها - انجام پذيرد. براى تأييد عرضم، به عنوان نمونه می‌توانم چيزى را بگويم كه هميشه بين من و آقاى طباطبائى جنبه شوخى پیداکرده بود و مكرر از آن ياد می‌کردیم.
در یکی از فهرست‌های كتابخانه مجلس، كتابى با عنوان «محراب القلوب» معرفى شده. فهرست را كه باز كنيد می‌بینید نوشته شده «محراب القلوب ترجمه كشف الغمّة لعلى بن عيسى إربلى، مترجم على بن فيض اربلى»!! اين عين چيزى است كه در فهرست ما می‌بینید. من بلافاصله فهميدم كه بايد چيزى اشتباه شده باشد. كتاب را كه ديدم، معلوم شد كه اين كتاب ترجمه كشف الغمه حسن بن على زوارى بنام كشف المناقب چاپ شده. فقط اينجا نسخه خطى آن است كه صفحه اول آن افتاده و فهرست‌نویس هيچگونه زحمتى به خود نداده و بررسى كافى نكرده. التبه گروه فهرست نويسان بوده كه نمی‌دانم محراب القلوب و فيض را از کجا آورده‌اند. اين تحريف اولين ضررى كه به جهان علم زد اين بود كه وارد ذريعه شده است. شما در جلد بيستم الذريعه می‌بینید كه محراب القلوبى كه وجود خارجى ندارد تأليف على بن فيض اربلى است. يك على بن فيض هم به علما اضافه شد. و اين همان مصداق كامل غلط اندر غلط است. كتاب از على بن عيسى است كه در پشت جلد نوشته شده و به طور شكسته به گونه‌ای نوشته شده كه انصافاً فيض خوانده می‌شود. اين مسئله، پرت بودن گروهى را می‌رساند كه در آن هر يك از اعضاء حداقل ليسانسه بودند.

در اينجا از فرصت استفاده می‌کنم و نکته‌ای را كه در وجه اهميت معرفى آثار اسلام و به خصوص آثار شيعه به نظر می‌رسد عرض كنم. ما بايد يك تاريخ علم در اسلام را خودمان و با پژوهش خودمان بنويسيم، و براى تدوين و نوشتن آن، بايد کتاب‌ها و مؤلفين آن را بشناسيم. ما بسيارى از مؤلفين را می‌شناسیم كه در شرح‌حال ايشان، از تألیفاتشان کتاب‌هایی نام برده شده، در حالى كه ما اين کتاب‌ها را در فهارس نمی‌بینم و نيز در خارج کتاب‌هایی را می‌بینیم كه مؤلف ندارند يعنى ما مؤلف آنها را نمی‌شناسیم. پس بايد اين حلقه‌های مفقوده از بين بروند و اين تنها كار كسانى است كه كار كتابشناسى دارند، مثل مرحوم فقيد ما نه مثل امثال بنده كه واقعاً اهل آن نيستند.
در اين زمان كه عده‌ای شايد به فكر افتاده‌اند كه كار را به صورت حقيقى انجام دهند و درد شيعه را با معرفى آثار گم‌شده‌شان كم كنند، فقدان ايشان ضربه بسيار بزرگى زد. قبل از اينكه مرحوم علامه محقق طباطبايى رحمة الله عليه دو كتاب ترجمه امام حسن عليه السلام و ترجمه امام حسين عليه السلام را از طبقات ابن سعد به چاپ برسانند چه كسى از وجود چنين بخش‌هایی خبر داشت؟ و چقدر امثال اين هست كه ايشان آگاه بود.
و يكى از سرى كارها و پژوهش‌های ايشان درباره تحريفات موجود در کتاب‌های چاپ بلاد عربى بود و خیانت‌هایی كه در چاپ كتب اسلامى، در مورد مطالب مربوط به شيعه شده است، می‌خواست بر ملا سازد. اين خدمات ظاهراً فقط بر عهده ايشان بود. بسيار حيف شد در اين هنگام كه امكان نشر این‌گونه تحقيقات هست، ايشان ما را تنها گذاشتند. وجود ايشان در اين امور بسيار لازم بود و فقدانش در اين زمان ضرر بسیار بالايى بر ما وارد ساخته. با چشم‌پوشی از دنياى كتابشناسى نيز، ايشان مردى بی‌نظیر بودند كه در فقدانشان بسيار متأسفيم.

بد نيست در اينجا به مناسبت درگذشت دوست عزيزم اين خاطره را نیز نقل كنم.
جوانى نزد من آمد، در حالى كه دو ساعت قبل به من خبر فوت ايشان را داده بودند و من بسيار متأثر بودم. مرد جوان كه خود از افاضل است پيش من نشست و گفت: من يك پيغام از آقاى طباطبائى براى شما آورده‌ام. اين را كه شنيدم خشكم زد و گفتم شما ايشان را كى دیده‌اید؟ گفت: ديشب. من گفتم: لازم نيست چيزى به من بگوئى، من خبر فوت ايشان را شنيدم. از اين پيش آمد همه جماعت كه اينجا دور ميز بودند، همگى متأثر شدند و آن جوان محترم با صداى بلند، هاى‌هاى گريه می‌کرد به طورى كه در كتابخانه از اين هاى‌هاى گریه‌ها تعجب می‌کردند. رحمة الله عليه رحمة واسعة.
نویسنده: استاد عبدالحسین حائری
منبع:
المحقق الطباطبائي في ذکراه السنویة الأولی، ج3