مجموعه ای به شماره 555 مورخ در کتابخانه فرهنگستان علوم تاجیکستان در شهر دوشنبه هست که آوازۀ آن نخستین بار به مناسبت مقداری از غزلیات حافظ که در هامش بعضی از اوراق آن نوشته شده است در دنیای ادب فارسی پراکنده شد و مرحوم میرزا اف آن غزلها را در کتاب کوچکی در سال 1972 به چاپ رسانید و به نام چهل و سه غزل حافظ پراکند.
درین روزها که در لوس آنجلس بودم فرصتی پیش آمد تا فتوکپی آن مجموعه را که دوست دانشمند مرحوم دکتر محمدجعفر محجوب در اختیار داشت بگیرم و بخوانم و به اجازۀ ایشان بعضی یادداشتهائی که می تواند معرف نسخه و مندرجات آن باشد درین صفحات بیاورم متأسفانه بعضی عناوین متن و حاشیه که رنگین بوده است در فتوکپی منعکس نیست و نتوانستم بخوانم.
مجموعه از آغاز افتادگی دارد. مطالبی که در آن مندرج شده است هم در متن آمده و هم در هامش. بنابراین در معرفی مجموعه نخست مندرجات در متن را می آورم و سپس آنچه در حاشیه اوراق به نگارش درآمده است.
مندرجات در متن
1ـ
رساله فارسی در مباحث نحوی و ادبی، منثور و منظوم (ورق 1ـ22 الف) که ظاهراً در «فایدۀ دوم» افتادگی دارد و چنین شروع شده است:«... نبندد اما چون به نسبت با قایل بنابر آنک او از طرف دخول بوده باشد اگر «فا» بیارد جایز باشد».
عنوان فایدۀ سیم آن چنین است: «در ذکر اشعار لطیفه و ابیات سایره از عربی و فارسی مناسب هر مقام».
و مندرجاتش ازین گونه است:
در معرفت و حقیقت از ابونصر فارابی، کمال اسماعیل و دیگران و از جمله قطعه ای با عنوان «آخر این ضعیف گوید» در آن آمده است که نقل می شود و دلالت دارد بر اینکه مؤلف و گرد آورندۀ این رساله خود شاعر بوده است:
عقل در کوی تو سرگردان بماند
فکر در اوصاف تو حیران بماند
عمر در سودای بی حاصل برفت
دل اسیر درد بی درمان بماند
هر که خورد از جام عشقت جرعه ای
تا قیامت بی سر و سامان [بماند]
هر که در بحر غمت شد مبتلا
غرقه دریای بی پایان [بماند]
از حقیقت چون کسی بویی نیافت
هر یکی در گفت وگویی زان بماند
در پی این راز بودم سالها
عاقبت رازت ز من پنهان [بماند]
شمس پیش آفتاب روی تو
تا ابد چون ذره سرگردان بماند
درین مجموعه، هفت رقم در کتابتها دارای تاریخ است. دو تا از تاریخها مربوط به نوشته های در متن است و چهار تا در حاشیه. تاریخهای مذکور در متن شوال 805 و ربیع الآخر 806 است (در دو خط کاملا متفاوت) و تاریخهای مندرج در حاشیه عبارت از رمضان 806 (پایان قصیدۀ برده)، ربیع الاول 807 (پایان رساله عقاید فرقه ناجیه)، شعبان 807 (پایان قصاید عبید) و شوال 807 (پایان کلیات عبید).
مجموعه به خط کاتبهای مختلف است. قسمتی به خط محمد بن عبدالواحد هروی است (از جمله دیوان) و قسمتهایی به خط محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن عمر المعلم ابرقوهی.
و بالاخره دو رساله فراید و معزّیه و زبدة البیان في علم الابدان تألیف ابی بکر عبدالله بن احمد بن محمد اسفرزی که در 806 کتابت شده به مناسبت قرائن و اماراتی روشن که در نحوۀ تحریر آن دو، مخصوصا کلمات خط خورده یا اضافه شده دیده می شود به تصور من دست نوشت همان مؤلف تواند بود.
کلمه «شمس» محتمل است تخلص شاعر باشد.
2ـ منتخبات اشعار
مناجات (در حضرت امیر علیه السلام ـ نظامی)
در نعت رسول صلوات الله و سلامه عليه از حسان و سعدی و اشعار دیگر فارسی و از جمله قطعه ای از مؤلف با این عبارت «و این ضعیف قصیده ای بر روضه مقدس او خوانده است و چند بیت از آن ... (که من فقط چند بیت را نقل می کنم):
این منم بر آستان خواجه هر دو سرا
یا خیال است این که اکنون نقش می بندد مرا
جذبه لطفش مگر آوردم این جا موکشان
ورنه این مسکین مجا و این سعادت از کجا
ای زبانها لال و فکرت عاجز اندر مدح تو
وی بیانها قاصر و اوصاف تو بی انتها
نطق این بیچاره در مدحت چه یارد گفت چون
مادح ذات شریفت گشت نطق کبریا
یا چه باشد گفته چون من هزاران خاکسار
در اذای سورۀ طاها و یاسین و الضحی
ابیاتی عربی از متنبی، صاحب علاء الدین، متنبی، حماسه ابو تمام و دیوان حضرت امیر در همین مبحث آمده است.
در ترک مفاخرت، حاوی ابیات عربی از دیوان حضرت امیر و قطعه فارسی از صاحب شمس الدین(طبعاً صاحب دیوان).
در ترغیب نیکی و سعی در نیکنامی.
درین مبحث این آمده است که آن راچند بار در تألیفات رشید الدین فضل الله طبیب همدانی از جمله در وقفنامه او دیده ام:
نام نیکو را بزرگان عمر ثانی گفته اند
این دقیقه بس ترا «کالباقیات الصالحات»
در تأثیر صحبت، از جمله آورده است (از سعدی)
با بدان کم نشین که صحبت بد
گرچه پاکی ترا پلید کند
چشمه آفتاب رخشان را
ذره ای ابر ناپدید کند
در عزلت . و شعری به فارسی آورده است:
غم آباد ایام را آزمودم
به از کنج عزلت سرایی این ندیدم
به بیماری خویش خورسند گشتم
چو در هیچ شربت شفایی ندیدم
در صبر و حلم و حفظ و عهد و شکر گوید (شعری عربی و ابیاتی از سعدی).
در معاشرت، ابیاتی از دیوان حضرت امیر و قطعه ای از صاحب شمس الدین در نصیحت فرزند به فارسی:
یک نصیحت بشنو از من کاندر آن نبود غرض
چون کنی عزم مهمی مشورت از پیش کن
طاعت فرمان حق بر شفقتی بر خلق او
در همه حال این دو خصلت را شعار خویش کن
کار تو دایم تواضع بود با خورد(کذا) و بزرگ
منصبت چون بیشتر گشته است اکنون بیش کن
گر کسی درد دلی گوید ترا از حال خویش
گوش با درد دل آن عاجز درویش کن
آب در حلق ضعیفان از کرم چون نوش ریز
موی بر اندام خصم از بیم همچون نیش کن
گر تکبر می کنی با خواجگان سفله کن
ور تواضع می کنی با مردم درویش کن
مصلحت از قول دینداران کامل عقل جوی
مشورت با رای نزدیکان دور اندیش کن
و باز از او نقل کرده است:
چنان زندگانی کن این نیک رای
به وقتی که اقبال دادت خدای
که خایند از بهرت انگشت دست
گرت بر زمین آید انگشت پای
در تغیّر احوال
درین مبحث غزلی از شمس الدین صاحب دیوان می آورد و آن غزلی است که حافظ شیرازی آن را در غزل معروف خود تضمین کرده است. آنقدر که به یاد دارم حضرت محجوب این غزل را در مقاله ای آورده و در مجموعه حافظ شناسی چاپ کرده بود و من در دنبال مقاله او یادداشت نوشتم . یادآور شدم که این غزل صاحب دیوان با اضافه و دگرگونی در کتاب خطی «انیس الجلوه و جلیس الخلوه» ، هم در تألیفات قرن هشتم هجری مندرج است و چون معرفی نسخه کنونی مطمح نظر من است تجدید نقل غزل مفيدست:
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
بشکفد گلها [ی] وصل از خار هجران غم مخور
گر چو گردون از بد دوران او سرگشته ای
آید این سرگشتگی روزی به پایان غم مخور
در خم چوگان [...] چون گوی سرگردان مباش
هم در حال ایزد حال گردان غم مخور
هر غمی را شادیی در پی بود دل شاد [دار]
هیچ دردی نیست کاو را نیست درمان غم مخور
بی سحر هرگز نماند شام، بی صبری مکن
هر چه دشوارست روزی گردد آسان غم مخور
در ترک آرزو و مخالفت هوی(محتویات اشعار عربی و ابیات فارسی از سعدی...).
در قناعت (محتوی اشعار عربی و ابیات فارسی از جمله از خواجه نصیر الدین طوسی و خاقانی و ناشناسان).
در شکایت روزگار و اخوان (از دیوان حضرت امیر و اشعاری از خاقانی و متنبی...).
در ترغیب سفر(از طغرائی، انوری، متنبی...).
در تهنیت عید نوروز و اولاد (از کمال الدین اسماعیل، متنبی...).
در اشتیاق و تعشق و فراق و وداع (از متنبی، سعدی، عراقی ...) درین بخش شعری دیگر پردازندۀ متن از خود با عنوان «این ضعیف گوید» آورده است:
چه نویسم غم هجران تو ای جان و جهان
که فراغت به کمال است و غمم بی پایان
چه کنم قصه پر غصه ایام فراق
چو نسازی صنما خسته دلم را درمان
نه چنین رفت میان من و تو عهد و وفا
نه چنین بود مرا با تو نگارا پیمان
در وصف خمر(ابیات عربی).
در وصف حشیش (ابیات عربی و فارسی).
در وصف قلم (دو بیت عربی).
در وصف شمشیر(ابیات عربی).
در وصف اسب (از امرء القیس).
در مدح (از متنبی ـ ثعالبی).
در مدح نساء (ابیات عربی و فارسی).
آخرین عبارت این تألیف چنین است:«چیزها گفته اند چون زیارت از آن است که به شرح آن قیام توان نمود اینجا به همین قدر اکتفا کنیم، والله اعلم بکمیّات الامور وکیفياتها، تم و الحمدالله» (پایان ورق 22 الف).
3ـ لمحات از فخر الدین عراقی که بر سنن «سوانح» (یعنی سوانح احمد غزالی) است(از B 22 شروع می شود).
آغاز: الحمدلله الذی نور وجه حبیبه بتجلیات الجمال فتلألات نوراً وابصر فيه غایات الکمال...
گفتا به صورت ارچه زاولاد آدمم
از روی مرتبت به همه حال برترم...
فی الجمله مظهر همه اشیاست ذات من
بل اسم اعظمم به حقیقت چو بنگرم
کلمه ای چند دربیان مراتب عشق بر سنن سوانح...
این رساله مبوّب بر بیست و هفت لمعه است، ولی همه جا ذکر لمعه ها و شمارۀ آنها در فتوکپی نیامده مگر گاهی همچون لمعه پنجم و لمعه نهم (ورق 27الف و 31 ب) . آخرین لمعه شمارۀ [بیست و] هفتم دارد و چنین پایان می گیرد.
«... اندرین بحر بیکرانه، چو غوک
دست و پایی بزن چه دانی بوک
تم الکتاب و الحمدالله رب العالمین» (ورق 46 الف).
اما در نسخه های چاپی لمعه آخر که به همین بیت خاتمه می یابد لمعه بیست و هفتم است.
3ـ دیوان قصاید، ترکیبات، غزلیات و رباعیات از شاعری که شناخته نیست ولی در دورۀ پادشاهی عصمة الدین قرختائی و ممکن است تخلصش محمود باشد که در غزلیات منقول دیده می شود. قصاید عمدتاً مدایح است مگر دو سه قصیده و قطعه در هجو مانند آنچه در ذم و هجو جمال الدین علی است.
نام ممدوحین شاعر چنین است با ابیاتی چند دربارۀ هر یک اعم از قصیده تا ترکیب بند.
قصاید در مدح عصمة الدین ترکان اعظم و این عصمة الدین ترکان اعظم(ازقراختائیان کرمان است و ذکرش در سمط العلی و تاریخ شاهی کرمان آمده).
مرحبا عقدی که عقد ملک را داد انتظام
حبذا عهدی کزو شد رونق عالم تمام...
عصمت دنیا و دین ترکان اعظم آنکه هست
چرخ و انجم را به فتراک جلالش اعتصام
هم برین... و ترتیب و نسق کامروز هست
ملک سلطان را ثبات و عهد ترکان را نظام
شاها ز عداد حشمت چرخ و زمان است
خاک قدمت افسر شاهی جهان است...
با همت و رای و نظر فرخ ترکان
از دور فلک هر چه دلت خواست چنان است...
آن پادشاه که عصمت و عدل مجسم است
دانند خاص و عام که ترکان اعظم است...
معصوم گشت دنیی و دین در پناه تو
زانت رسید عصمت دنیا و دین خطاب
جهان چون باغ مینو گشت خرم
ز یمن مقدم ترکان اعظم
قصیده در مدح رکن الدین علاء الدوله
خسرو غازی علاء الدوله رکن الدین که هست
چرخ با آن سرفرازی قدر او را زیر دست
قصیده در مدح بهاء الدین
بهاء دولت و دین سرور زمان و زمین
که از صدور زمان هست چون دل و اعضا
قصیده در مدح شمس الدین محمد فخر الملک وزیر
خدایگان وزیران عصر فخرالملک
سپهر رفعت ... دین و دول
پناه خلق محمد شه آنکه کار جهان
مسلم است به تدبیر و رای او ز خلل
خدایگان وزیران یگانه فخر الملک
که صد نظام و قوامش سزد به دربا [نی]
سپهر رفت و تأیید شمس دولت و دین
که مه زپرتو اقبال اوست نورانی
در ترکیب بندی می آورد:
مقصود نسل آدم صدر ملک سمات
فرخنده فخر ملک وزیر ملک نشان
سزد ترا کابر آفاق شمس دین
دارندۀ ممالک و دستور راستین
ای صدر روزگار جهانت به کام باد
کیوان ترا مسخر و بهرام رام باد
فرخنده فخر ملک و سرافراز شمس دین
دستور شرق و غرب و نگهبان بحر و بر
کو شمس دین ایزد و کو فخر ملک شاه
کو آفتاب رادی و کو چرخ مهتری
گر فخر ملک رفت و به جای است مجد ملک
آن کاسمان زخدمت او یافت برتری
قصیده در هجو جمال الدین علی که دبیر منکوخان اعظم بوده است:
گرچه در شوق جمال الدین علی شد داستان
او به شوق چیست صد خندان گرم باور کنی
خویشتن ابن العمید وقت پنداری از آنک
نامه کژ یادگیری بیت چند از بر کنی
کیستی ای قلبتان تا از جفا کاری و جور
ملک منکوخان اعظم پر ز شور و شر کنی
ارسلان سر بر نخواهد داشت ای ملعون زخاک
گر تو خود بر سر به جای خاک خاکستر کنی...
در یکی از غزلات کلمه «محمود» آمده است که ظاهراً تخلص یا نام سرایندۀ اشعارست.
ماه رویش رشک مهر انورست
چین زلفش جای مشک اذفرست
صبر کن محمود کز نیرنگ چرخ
در جهان هر روز رنگی دیگرست
در غزل دیگر ذکری از کرمان کرده است که حکایت از فتنه و ناآرامی آن صفحات در عهد شاعر دارد.
دهر دون پرور در دانش ببست
دور گردون رونق عالم شکست
با وجود خسرو جمشید قدر
دیو در کرمان برآوردست دست
دولت شه باد تا از باد قهر
دیو سرکش را کند در خاک بست
ترکان اعظم ای که بر قدرورای تو
آرند سجده ها فلک و مهر انورش
چون بست عصمتت تتق کبریا و جاه
خدمت نمود نه فلک سبز چادرش
در ورق 70 الف ذیل آخرین رباعی این رقم دیده می شود « رکن الملة والدین حسن بن المولی» و با فاصله ای کلمه «محمود» کتابت شده است:
قصاید در مدح قطب الدین محمود که از علمای زمان و امام وقت بوده و ظاهراً هموست که در سال 710 درگذشت و شاعر دو ماده تاریخ دربارۀ او سروده است.
در وصف شاه خطه دین مقتدای شرع
در مدح قطب مله و دین کعبه کمال
محمود آن یگانه که در وصف او خرد
با صد هزار چشم و زبان ابکم و لال
و در قصیدۀ دیگری که باز لامیه است گفته:
امام اعظم اسلام قطب مله و دین
جهان فضل و کرم جان سروری و کمال
محیط دایرۀ فضل قطب مله و دین
مدار مرکز حکمت جهان و جان هنر
بلند مرتبه محمود آن یگانه که هست
زخوان دانش او مغز استخوان هنر
قصایدی در مدح رشید الدین فضل الله همدانی طبیب و وزیر مشهور که در 716 مقتول شد.
صاحب اعظم رشید دین و دولت ای مدام
روی ملک از نور رایت فر یزدان [یافته]
آصف ایام فضل الله خوان فضل و علم
ای جهان را جاه تو منقار فرمان یافته
وصف جهان فضل و هنر آصف زمان
مدح رشید دولت و دین خسرو انام
دستور چرخ مرتبه فضل الله آنکه هست
هم قبله افاضل و هم قدوۀ کرام
جهان هنر، زبدۀ دور گردون
رشید دول، لطف دارای ذوالمن
قصایدی در مدح سعد الدین که منظور سعد الدین ساوجی است.
سعد دول و دین، فلک مجد و معالی
مخدوم جهان صاحب دیوان وزارت
جمال چهرۀ ایام سعد دولت و دین
جهان جود و کرم، جان فضل و دانائی
قصیده ای دیگر هم در مدح او دارد که پس از این مذکور شود.
قصایدی در مدح نظام الدین عبدالملک ناضی که ظاهراً هموست که در 716 درگذشته و ماده تاریخش را سروده است.
نظام ملت و دین قدوۀ زمان و زمین
خدایگان قضات و شهنشه علماء
جهان دانش عبدالملک که فکرت او
زسرّ غیب خبر می دهد به نور ذکاء
وصف جهان فضل و هنر مقتدای [دین]
مدح نظام ملت و دین افتخار شرع
عبدالملک که رای و دل اوست جاودان
آن کار ساز ملت و این راز دار [شرع]
قاضی القضاة مشرق و مغرب که ذات اوست
در صد هزار گونه هنر اختیار شرع
قصایدی در مدح برهان الدین محمود بن خلیل از فضلا:
خورشید چرخ دانش برهان دین حق
مشروح قصه هنر و داستان فضل
محمود بن خلیل زهی در هزار قرن
نادیده دهر مثل تو صاحب قران [فضل]
بلند مرتبه محمود بن خلیل که هست
وجود قدسی او کاینات را مفخر
مهر سپهر ملت برهان و دین کجاست
نعمان عصر و قبله روح الأمین کجاست
دارای دین احمد محمود بن خلیل
آن معدن معانی و بحر یقین کجا [ست]
قصیده در مدح عماد الدین از صدور:
عمر عماد ملت و دین باد جاودان
آسوده باد دولتش از صدمت زمان
صدری که از مساعی تعليم و درس اوست
هم عقل در تنعم و هم شرع کامران
قصیده در مدح خواجه شمس الدین عبداللطیف که از وزراء بوده است.
آصف عصر شمس ملت و دین
اختیار خدا و فخر بشر
خواجه عبداللطیف بحر کرم
قبله اهل فضل و کان هنر
قصیده در مدح غیاث الدین محمد که تصور می کنم مراد فرزندش رشید الدین فضل الله باشد که فرزند هم به وزارت رسید.
پناه و پشت سرداران گیتی
غیاث الدین و الدنیا محمد
ز سعی کلک تو در نصرت ملک
سپر انداخته تیغ مهنّد
قصیده در مدح نجم الدین بکران
قبله سالکان روحانی
زبدۀ دودمان بکرانی
نجم الدین شهریار کشور فضل
خسرو خطۀ مسلمانی
قصایدی در مدح شهاب الدین مبارکشاه که از وزراء بوده است:
آصف عصر شهاب دول و دین که کشید
ملک دلها همه در قبضه فرمان کرم
آفتاب فلک جاه مبارکشاه آن
که دل اوست محیط هنر و کان [کرم]
مهر چرخ کرم مبارکشاه
صاحب روزگار و صدر کرام
آصف عصر شهاب دول و دین که کند
صیت عدلش چو فلک مشعل جهان پیمائی
آفتاب فلک جاه مبارکشاه آن
که جهانی است سراسر کرم و دانائی
شهاب دولت و دین آصف دهر
مبارکشاه چرخ دادگستر
صاحب اعظم شهاب دین و دولت آنکه هست
چاودان با رای پیر او قرین بخت جوان
زبدۀ دوران مبارکشاه دستوری که گشت
فخر صاحب درد... در بیان
فلک ملک را شهاب نماند
دهر را فيض آفتاب نماند
از وفات شهاب دولت و دین
پر شد از خون دل کنار زمین
مهر چرخ کرم مبارکشاه
زینت سروری و زیور جاه
قصاید در مدح شرف الدین سعد الاسلام که ظاهراً از سرداران بوده است.
شرف داد و دین که پشت سپهر
دایم از بار ... اوست دو تای
سعد اسلام آن کریم که هست
بحر و کان با کفش بخیل و گدای
شرف داد و دین که داد نظام
ملک و دین را به نور رای رزین
سعد اسلام کز کفایت او
ست در مکان کمال ملک مکین
سعد الاسلام کز سعادت
سردار اکابر جهان است
قصیده در مدح سعد الدین مسعود
سعدِ دین و داد، مسعود آنکه هست
از سخایش در خوی خجلت سحاب
قصیده در مدح سعد الدین ساوجی وزیر الجایتو
صاحب اعظم سپهر جاه سعد داد و دین
ای که دین را نور چشم و ملک را تاج سری
از نشاط مقدم میمون عامی مرکبت
خاک ساوه می زند با چرخ لاف همسری
قصیده ها در مدح عماد الدین
ملک از غرور دولت تا تو عماد دینی
یک دم نمی شکیبد بی عشرت و ملاهی
خورشید آسمان جلالت عماد دین
دانش و کان هنروری
عدل عماد دولت و دین کارساز ملک حق
آن پیشوای ملت و آن شهریار [ملک]
قصیده در مدح صدر الدین
سپهر رفعت و تأیید صدر دولت و دین
جهان جود و کرم صاحب ستوده سیر
( b 115)
قصیده در مدح رکن الدین محمد
جمال چهرۀ دولت شکوه طلعت ملک
سپهر رفعت و تأیید رکن ملت و دین
خدایگان فلک مرتبت محمد آنک
که هست مأمن قدرش ورای عليین
( b 117)
قصیده در مدح نظام الدین محمود فخر الملک ثانی
فغان از جور تو از پیش صاحب
پناه خلق فخر الملک ثانی
نظام دولت و دین آنکه دارد
زیزدان منصب صاحب قرانی
وزیر بحر و بر محمود کور است
فلک در آرزوی پاسبانی
( b 119 ـ a 120)
قصیده در مدح شمس الدین علی از وزرای وقت
مدار مرکز اسلام شمس دولت و دین
خدیو دورۀ دولت خلاصه وزرا
جهان جود علی سروری که هست مدام
فرود پایه قدرش مقام او دانی
( b 120)
ماده تاریخهای وفياتشاعر سه قطعه ماده تاریخ دارد که در آنها مصرحاً تاریخ وفات دو تن از اعلام زمان را آورده است . یکی از آن دو قاضی بوده و دیگری عالم
جهان فضل قطب ملت و دین
به سخره پشت پائی بر جهان زد
به سال هفصده و ده ماه روزه
علم بر ذروۀ دار الامان زد
ملالت داشت از دنیای بد مهر
برفت و خیمه بر صدر جنان زد
دلش چون سیر گشت از صحبت تن
دم شاهی شهرستان جان زد
مکان در عالم سفلی نمی خواست
سرا پرده بر اوج لامکان زد
جهان فضل قطب چرخ دانش
که بود از دلو در اقلیم دین شاه
به سال هفصد و ده ماه روزه
دوشنبد رفته هجده روز از ماه
دلش سیر آمد از دنیای بد مهر
بزد بر صدر جنت خیمه جاه
قطعه در وفات نظام الدین قاضی ظاهراً که قصایدی در مدح او سروده و ملقب به عبدالملک بوده است.
خورشید چرخ دانش جمشید ملک شرع
یعنی نظام ملت و دین اعدل القضاة
ناگه به سال هفصده هجری و شانزده
از جور دهر در مه شعبان شب براة
کرد از ستم سرای جهان رحلت و فکند
بر صدر دار ملک جنان مسند نجاة
( b 121)
غزلیاتپس از این بیست و شش غزل آمده است که در هیچ یک تخلص ذکر نشده.
رباعیاتیکصد و چهارده رباعی دارد و از جمله دو رباعی است که در آن نام ساوه آمده است.
ساوه که ازوست رونق ملک عراق
مثلش نه همانا که بود در آفاق
از خطه اوست شرع را صد رونق
تا مردم اوست ملک را صد میثاق
ساوه که سپهر ملک را اختر ازاوست
در گردن و گوش سروری زیور ازوست
شاید که زجاه بر جهان فخر کنند
چون بحر کرم «سعد» هنر پرور اوست
«سعد» در این رباعی اشاره به سعد الدین ساوجی وزیرست که شاعر قصیده ای هم در مدح او سروده است و پیش ازین بدان توجه داده شد.
دیوان شاعر با این عبارت خاتمه گیرد: تم الدیوان و الحمدلله ربّ العالمین کتب لرسم الخدمة لخزانة الکتب الصاحب الاعظم الاقدم ملجأ و ملاذ الفقرابین الامم ... اعنی جناب عالی و محطّ رحل مجد و معالی ... عز الدولة و الدین... رضی الشمال صفي الکرام العبد الضعیف النحیف الخاطي محمد بن عبدالواحد الهروي... في شهر شوال سنة خمس و ثمانمائة الهجریة النبویة (140 الف).
5) در صفحه 140 ب حکایتی و پاره عباراتی از حضرت عیسی و حضرت رسول (ص) آمده.
6) غزل حافظ: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را.(1419)
7) فوائد معزیه تألیف عبدالله بن احمد بن محمد اسفرزی المدعو بابی بکر به نام معز الدین مطهر حاوی سخنان حکیم با اسکندر کتابت به خط دیگر به سال 806 (141 ب ـ 145 الف).
8) زبدة البیان في علم الابدان از عبدالله بن احمد محمد اسفرزی المشتهر بابی بکر برای همان معز الدین مطهر در معرفت خلقت آدمی و خواص اشیاء که از ذخیرۀ خوارزمشاهی و کتاب محمد بن زکریا رازی انتخاب و طرح کرده است (145 ب ـ 152 الف) کتاب آن مورخ ربیع الآخر سنه 806 است.
در آخرین صفحه پراکنده های شعری آمده است و از جمله این رباعی دلاویز است:
هر که ما را خوار دارد شاد و برخوردار باد
وان که ما را رنجه دارد راحتش بسیار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد
هر صبحدم از نافه آهوی وطن
آمد به مشام جان من بوی وطن
زان پیش که اجل گیرد جان
یارب نفسی روی من و روی وطن
9) پراکنده های شعری و حکایتی (152 ب ـ 156 ب).
10) آنچه در دو ورق آخر از غزل مولانا و ابیات متفرقه و نسخه طبی و حکایات عارفان دیده می شود نوشته هایی است به خط جدید تر و از فتوکپی بر نمی آید که همه آن یادداشتها از 805 تا 807 هجری باشد.
مندرجات در حاشیه
1) رساله ای به عربی در احادیث نبوی در دو فصل که از آغاز افتادگی دارد و باب السادس ـ الفصل الاول آن در ورق 2 ب آغاز می شود و چنین پایان گرفته است (1 الف 5 ب): تمت الکتاب الاحادیث بعون الله و حسن توفيقه و الصلوة علی رسوله محمد و آله و صحبه. این رساله به خط نسخ است.
2) اقوالی منثور از عرفا به عربی و فارسی (5 ب ـ 6 الف).
3) قصیدۀ بردۀ بوصیری فرع من تحریر هذه القصیدة المبارکة المسمی بالبردة وقت العصر من یوم الخمیس ثاني عشر من رمضان سنة ست و ثمانمائة با رقم (6 ب ـ 12 الف).
آغاز قال الشیخ الامام ...
انجام اهل التقي و النقي و الحلم و الکرم.
4) قصیدۀ یائیه به عربی(12 الف 13 الف ).
5) دو بیت به عربی از شهاب الدین الکازروني عليه الرحمة (13 ب):
فؤادي مقفل و جسمي ناقص وحبي صحیح و اشتیاقي مضاعف...
6) دو بیت عربی که در باب الصفا (در مکه) بر لوح عمارتی نوشته بوده و آن عمارت را«شیخ الاسلام سلطان العلماء غیاث الملة و الدین الکتبي روح الله ضریحه» ساخته بوده است.
7) غزلی از شیخ جمال الدین یوسف دامغانی که زمان کتابت غزلش در گذشته بود.
گرچه نمی بینمش روی امیدم دروست
طالب دیدار یار سوخته جست و جوست
روز ازل گشته ام مست زجام الست
تا به ابد جان ما بر سر آن گفت و گوست
ساقی می خوارگان خون صراحی بریز
در سر و سودای ماست آنچه ترا در سبوست
نیک دل از عشق گل غنچه صفت...
باد هوائی کجاست تا بدرانم ز پوست
«یوسف » اگر همچو صبح، دم زنی از...
زان که نشان صفاست دم زدن از مهر دوست
(13 الف)
8) پراکنده های شعری عربی و فارسی (13 ب ـ 14 الف)
9) رساله مقامات به نقل از ابوسعید ابی الخیر در چهل مقام و چون بخشی از آن از نسخه افتاده بود و به همان بر روی صفحه مجزائی نوشته و به صفحه چسبانیده شده است رقم پایان کتابت این است «تمت المقامات بعون الله و الصلوة علی رسول الله» (14 ب ـ 21 الف)
در جای ماندۀ حاشیه عبارتی از کیمیای سعادت نقل شده است.
10) من نتایج الافکار المولی الصاحب الاعظم الاعلم شمس الملة و الدین الجاسبي ...في تاریخ قبة الاسلام تبریز.
ماه ذی الحجة از قضای که نیست
هیچ کس را ازو به حیله گریز
از ملاعین عساکرِ دغدغ
جمله بی رحم و کافر و خونریز
نهب و غارات و قتل و اسر درو
بود تاریخ نازنین تبریز
وفات شهنشاه سلطان اویس
بوقت سحر بود تاریخ او
ـ تاریخ خرابی شام مبارک
این عجبتر که در خرابی شام
سال تاریخ نیز گشت خراب
و ایضاً
گر از تو مورخی بپرسد(؟)
تاریخ دمشق گو خراب است
(21 ب)
11) في تاریخ سلطان حسین
در هفتصد هشتاد چار از هجرت
شد شاه جهان حسین مظلوم شهید
ـ من کلام اشرف الاولیاء علي عليه السلام
ـ قال جنید (22 الف)
12) عبارتی عربی: حکی عن الشیخ ابي عبدالله بن الخفيف قدس الله سره العزیز.
13) منقولاتی از راحة الانسان به فارسی(22 ب)
14) نصایح (چهار چیز ... چهار چیز) نوشته پایانی: «تمت النصایح» (22 ب ـ 25 الف) و در دنباله اش دو عبارت عربی.
15) رساله عربی ابو عباس مستغفری(عربی) (25ب ـ 26 الف)
16) رساله منثور فارسی و عربی در مقدمه یائیه ظاهراً برای مسعود شاه (؟) زیرا در این بیت از قطعه ای که در آغاز رساله آمده گفته است:
چو رمح جهانگیر مسعود شاهی به رزم اندرون لاله لعلی سنان شد
(26 ب 129 ـ الف)
مطلع قصیدۀ فارسی عربی چنین است:
بده ساقیا بادۀ ارغوانی...
17) پراکنده های شعری و فلسفی (29 ب ـ 23 الف).
18) عقاید الفرقة الناجیة به عربی از عضد الدین ایجی(32 ب ـ 34 الف) در پایان رقم شده است:
هذه النسخة معتقد مولی الامام الاعظم السعید عضد الملة و الدین الایجي رحمة الله عليه ... و حرره العبد لاواسط من شهر ربیع الاول لسنة سبع و ثمانمائه الهلالیة العبد الضعیف المحتاج... محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن عمر المعلم ابرقوهي المکنی ابي الحکیم... في بلدة ابرقوه.
19)تحفة السفرة الی حضرة البررة تألیف قوام الدین ابي الفضل محمد بن عبدالحمید بن شیخ المشایخ البسطامي درده باب به عربی (35 الف ـ 45 الف )
و به این رقم پایان گرفته: تم الکتاب في لیلة الخمیس عشرین شهر ربیع الاولی (کذا) سنة 807 هلالیة.
19) غزلهای حافظ(45 الف ـ 46 ب) : ای غایب از نظر به خدا می سپارمت... (للمولی السعید شمس الدین محمد حافظ رحمه الله).
ـ و له نور مرقده: یا رب سببی ساز که یارم به سلامت...
ـ من کلامه روح الله روحه : آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند...
20) دیوان مولانا عبید زاکانی (46 ب ـ 65 الف) : تمت القصائد من دیوان مولانا عبید زاکاني غفر الله ذنوبه في سابع شعبان المعظم لسنة سبع و ثمانمائة.
21) مقطعات من دیوان عبید زاکاني (65 ب ـ 71 الف).
22) کتاب غزلیات من دیوان مولانا عبید زاکاني (71 ب ـ 82 الف).
23) کتاب عشاق نامه من دیوان عبید زاکاني(82 ب ـ 94 ب).
24) وله في الترجیع (94 ب ـ 101 ب).
25) کتاب اخلاق الاشراف من دیوان المولی عبید زاکاني (102 ب ـ 112الف).
26) رساله ریش من دیوان عبید زاکاني(112 ب ـ 116 الف).
27) کتاب ده فصل از دیوان مولانا عبید (116 ب ـ 118 الف).
28) کتاب پند نامه المعروف صد پند من دیوان المولی السعید ناصر الدین عبید زاکاني(119ب ـ 126 ب).
29) مکتوب قلندران (126 ب ـ 131 ب): تم الدیوان المولی الصاحب الاعظم ناصر الدین عبید زاکاني غفر الله ذنوبه في عشر اوائل شهر شوال ختم بالیمن و الاقبال سنة سبع وثمانمائة هلالیة ... حرره العبد الضعیف ابراهیم بن عبدالله بن عمر الحافظ المعلم ابرقوهی غفر الله ذنوبه وصلح حاله في الدراین.
30) دو بیت از سعدی شیرازی.
31) مطایبه ای شعری به فارسی از مرتضی عزالدین مطهر: آن زن قحبه که محبوبه تست...(132 الف).
32) في نعت سید المرسلین صلی الله عليه و سلم و مدح سلطان الاعظم السعید شیخ اویس بهادر خان من نتایج الافکار المولی المرتضی الاعظم... سید عزّ الحق والدین مطهر طاب الله ثراهما:
مرحبا ای روز مولود همایون مرحبا
حبذا ای ساعت مسعود میمون حبذا
(132 ب ـ 134 ب)
قصیده فارسی در مدح از همان عز الدین مطهر(وله نور الله ضریحه) (134 ب ـ 135 الف).
33) و ایضاً له في الغزلیات (با تخلص مطهر) (135 الف ـ 136 الف) و این است غزلی ازو.
34) و له في الرباعیات ـ و له في المفردات (136 الف).
35) لمولانا المرحوم مولانا شمس الملة و الدین محمد حافظ رحمه الله (136 الف ـ 151 ب).
ـ دیدی که یار جز به سر جور و ستم نداشت...
ـ روضه خلد برین خلوت درویشان است...
ـ جز آستان توام در جهان پناهی نیست...
ـ شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت...
ـ مقامم (کذا) مست می دارد نسیم جعد گیسویت...
ـ حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت...
ـ ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است...
ـ روزگاری است که سودای بتان دین من است...
ـ روی تو کس ندید و رقیب هست...
للمولی السعید شمس الملة و الدین مولانا محمد حافظ رحمه الله بغفرانه.
ـ به جانی خواجه و حق قدیم و عهد درست...
ـ ساقیا آمدن عید مبارک بادت...
ـ یارب آن شمع دل افروز زکاشانه کیست ....
ـ پس از آن غزلی است از سید قاسم
ـ بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است...
ـ پس ازین مقطعات و اشعاری است از ابن یمین (142 ب ـ 145 الف).
ـ باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر ست...
ـ آن که رخسارترا رنگ گل نسرین داد...
ـ الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها...
ـ ای نور چشم من سخنی هست گوش کن...
ـ صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت...
ـ مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست...
ـ خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز...
ـ دلم ربودۀ لولی وشی است شور انگیز...
ـ گلعذاری زگلستان ما را بس...
ـ جانا ترا که گفت که احوال ما مپرس...
ـ ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش...
ـ فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش...
ـ باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش...
ـ دلم رمیده شد و غافلم من درویش...
ـ در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش...
ـ شرابی مست می خواهم که مرد افکن بود زورش...
ـ ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش...
ـ اگر رفيق شفيقی درست پیمان باش...
ـ دل سرا پردۀ محبت اوست...
ـ سر ارادت و آستان حضرت دوست...
ـ عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت...
ـ تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی...
36) اشعار مطایبه (152 الف).
37) در حالتی که میاومه اهل فضل را در شیراز... خواستند کرد خازن پادشاه سعید شاه شجاع... التفات نفرمود... فرمود... و مولانا محمد حافظ این قطعه گفته رحمهم الله
پادشاها لشکر توفيق همراه تواند
خیز اگر بر عزم نخجیر جهان ره می کنی
[با] چنین اوج جلال از پیشگاه مسکنت
آگهی و خدمت دلهای آگه می کنی
با فریب رنگ این نیلی خم زنگار فام
کار بر وفق مراد صبغة الله می کنی
آنکه ده با هفت و نیم آورد بس سودی نکرد
فرصتت بادا که هفت و نیم باده می کنی
ایضاً مولانا محمد فرماید در باب آنکه مولانا سعد الدین ... را قضا[ی] فارسی داده بودند و شیخ فرید را... ندیمی.
....تا به حضرت سلطان ادا کند ... گشت شریک به ما پدید
رندی نشسته بر سر... ..... سید
رند گفت چشم و چراغ... ... گفت نطفه داورم و فرید
ای آصف زمانه زبهر خدا بگو
وی که دولت او باد بر مزید
بعد «تتمه» و در حاشیه این بیت آورده شده.
38) قطعه شعری از شافعی به خط عبدالوهاب بن علی بن عبدالعزیز (؟) عفی عنه و بیتی از نظامی گنجوی (153 الف).
39) شعری از انوری و شعرهایی از عزالدین محمود قاشانی و ابن یمین (153ب ـ 154 الف).
40) پراکنده های شعری عربی و فارسی.
41) للمولی المرحوم سحبان و شمس الملة و الدین محمد حافظ تغمده الله بغفرانه.
ـ ساقی به نور باده بر افروز جام ما... (154 ب).